دموکراسی سبز

۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

9دی روز پیروزی ساندیس بر فتنه ! (خود ارضائی اصولگرایان)


9دی روز پیروزی ساندیس بر فتنه ! (خود ارضائی اصولگرایان)


در اولین روزهای زمستان 1388 و بعد حوادث عاشورای خونین ایران و بعد از واقعه بزرگ تشیع پیکر آیت الله منتظری و حضور گسترده دوستاران آن مرجع بزرگ و تبدیل مراسم تشیع ایشان به یک اعتراض و راهپیمایی گسترده خیابانی در قلب حکومت دینی ایران یعنی شهر قم جناح قدرت در ایران منتظر بهانه ای بود برای نشان دادن قدرت خود در مقابل این حرکت ها و بهترین بهانه برای نشان دادن این قدرت وقایع عاشورای 1388 بود و بهانه ای بهتر از توهین به مقدسات و امام حسین (ع) جود نداشت، بهانه ای که به واسطه آن میتوانست از احساسات دینی مردم استفاده کند و آنها را برای نشان دادن قدرت خود به نمایش بگزارد.
9دی سرپوشی بود بر جنایاتی که در عاشورا توسط حاکمیت و عاملان آن صورت گرفته بود، 9دی روزی که به روز حماسه ساندیس در فضای مجازی و بین مخالفان حکومت و حامیان جنبش سبز معروف شد، تکثیر و انتشار تصاویر اجتماع ای که میلیونی خوانده شد و حضور اتوبوسهای شرکت واحد که همه از اطراف تهران اجتماع کنندگان را گرد هم آورده بودند این اجتماع میلیونی را تأیید میکرد!، و البته حضور ایستگاههای تقسیم ساندیس که در ساعات اولیه بعد از این نمایش بصورت گسترده در اینترنت منتشر شد. جمعیتی که به گفته جناح حاکم میلیونی خوانده شد در یک محاسبه ساده و به استناد یک تصور ماهواره ای تنها چند هزار نفر را نشان میداد، البته قصه دروغ گویی جناح قدرت و بوق های تبلیغاتی آن قصه تازه ای نیست.

9دی 1389
اما امسال در سالگرد این روز موج تازه ای از مدتها قبل برای مطرح کردن این روز به راه افتاد، از برگزاری مراسم مختلف در ادارات دولتی گرفته تا برگزاری مراسم و پخش فیلمهایی از این روز در پادگانهای نظامی و همایش های مربوط به این روز، وجود تیزر های تبلیغاتی در سطح شهر ها و جمله های به کار برده شده در این تبلیغات و بیان آنها از طرف قبله عالم (رهبر ایران) در روز قبل از این سالگرد 9دی نشان از یک برنامه حساب شده و دقیق میداد، در اصفهان در یکی از تیزر های تبلیغاتی که درب ورودی دانشگاه اصفهان نصب شده بود جمله ای کاملاً شبیه جمله بکار برده شده از طرف قبله عالم (رهبر ایران) تیتر شده بود، جمله ای که بیانگر این بود که دفاع مقدس 8سال طول کشید و دفاع با فتنه 8 ماه، دقیقاً همان جمله و عبارتی که قبله عالم از آن استفاده کرده بودند (این تیزر چند روز قبل از بیان این جمله توسط رهبر ایران نصب شده بود) و این نشان از برنامه ریزی دقیق وحساب شده ای بود که به نظر نویسنده این مطلب هیچ نتیجه ای در سالگرد این روز نداشت.



به تعبیر نویسنده این مطلب مطرح کردن 9دی در سالگرد این روز چیزی شبیه خود ارضائی اصولگرایان و حامیان حکومت در این روز بود، خیال خام حامیان حکومت برای مطرح کردن این روز به مانند روزی شبیه 22بهمن خیالی خام بود، هرچند این روزها دیگر همان 22بهمن هم رنگ و بوی سالهای گذشته را ندارد.



این مطلب از نویسنده است و مسئولیت آن را به عهده می گیرد
(استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلا مانع است)

©® http: //green-democracy.blogspot.com
E-mail: green_democracy@yahoo.com
.........................................................a.r.s


۱۳۸۹ دی ۳, جمعه

اللهم صلی علی محمود و آل محمود !!!



اللهم صلی علی محمود و آل محمود !!!


(در راستای گفته های استاندار کرمان : "خراب نشدن دیواری در زلزله ای در استان کرمان بخاطر نصب بودن تصویر احمدی نژاد بر این دیوار) منبع خبر http://www.rahesabz.net/


گفته های استاندار کرمان آنچنان مضحک و تعجب آور بود که اولین چیزی که به ذهنم رسید صحنه ای در سریال مسافر ری بود که در آن کسی ادعای پیامبری کرده بود به اسم محمود و پیروان او بصورت مضحکی در زمان بیان شدن نام محمود این جمله را بیان میکردند ( اللهم صلی علی محمود و آل محمود !!! ) در ادامه این صحنه وقتی حامیان این پیامبر دروغین جان خود را در خطر دیدند منکر پیامبری او شدند و حاکم برای رهایی آنها شرطی را برای آنها گذاشت، حاکم گفت هر یک از پیروان این پیامبر دروغین باید 20 کشیده (سیلی) به او بزند که از مرگ آنها صرف نظر کنم و اینچنین بود که پیروان آن پیامبر دروغین نیز اینچنین کردند.

گفته های استاندار کرمان مقدس نشان دادن احمدی نژاد و شخصیت او بیان میکند، مقدس کردن تا به آنجا که حتی تصویر او را عامل خراب نشدن دیواری میداند ! هرچند چابلوسی و پاچه خاری احمدی نژاد و قبله عالم ( مقام رهبری ) در جمهوری اسلامی از اصول اولیه و خصوصیت بارز در بین مدیران دولت احمدی نژاد است اما گفته های استاندرا کرمان پا از چابلوسی هم فراتر گذاشته است، این نوع جلوه دادن به شخصیت احمدی نژاد نظیر همان خرافاتی است که در اوایل انقلاب درمورد شخص خمینی بیان میشد، دیدین تصویر خمینی در ماه و غیره، هرچند نظیر این گفته ها چیزی جز یک پروژه حساب شده نیست، پروژه هایی که بیشتر هم کارساز بوده اند به جای ناکام ماندن.


اما آیا واقعاً احمدی نژا از آنچنان جایگاهی برخوردار است که تصویر او بر دیواری مانع خرابی دیوار در زلزله ای شود که قدرت و بزرگی آن را بیش از 6 ریشتر محاسبه کرده اند ؟! اما شواهد حاکی از چیزی غیر از این گفته و اندیشه استاندار کرمان است، بعد از انتخابات سال 84 و پایان دولت اصلاحات بسیاری از مردم بر این باور بودند که احمدی نژاد حامی مستضعفان است و آمده که داد مظلوم را از ظالم بگیرد، هرچند این برداشت از همان ابتدا بخاطر عوام فریبی های احمدی نژاد بود که از زمان سمت او به عنوان شهردار تهران شروع و در تبلیغات انتخابات 84 ادامه و در طلی این سالها همچنان ادامه داشته است، اما باور ها در این مدت زمان تغییر کرده است، هرچند هستند عده ای که هنوز بر این باور باشند که احمدی نژاد رجایی دوم است و هنوز در سفرهای استانی او دوان دوان به استقبال او میروند، اما آنچه کارنامه دولت نهم و دولت دهم (دولت کودتا) دیده میشود چیزی بیش از خرابی دیواری است که استاندار کرمان از آن سخن گفته بود.


استاندار کرمان و امثال او کافی است چشم خود را باز کنند و خرابی دیواری به بزرگی ایران را ببینند که با و جود حضور نام و تمثال های افرادی چون احمدی نژاد و قبله عالم (مقام رهبری ) بر این دیوار آواری بر سر ملت شده است، دیواری که هر روز بر سر مردم ایران آوار میشود.


این مطلب از نویسنده است و مسئولیت آن را به عهده می گیرد
(استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلا مانع است)

©® http: //green-democracy.blogspot.com
E-mail: green_democracy@yahoo.com
.........................................................a.r.s

۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

عابر بانک ها سقاخانه هایی که این روزها حاجت می دهند !


عابر بانک ها سقاخانه هایی که این روزها حاجت می دهند !


روزگار قدیم وقتی کسی را پای سقاخانه ای میدیدم با خود این برداشت را داشتم که بنده خدا مشکلی دارد و آمده که حاجتش روا شود، و این از حالت چهره و رفتار فرد مشخص بود، اما این روزها سقاخانه هایی در گوشه و کنار شهر ظاهر شده اند که هرکس با حالت غمگین استرس به سراغ آنها میرود با خنده و رویی باز و دل شاد از کنار آنها باز میگردند و بهتر از آن سقاخانه های قدیم است که باید صبر میکردی که تا مشکلت حل شود و خنده بر لبت بیاید که تازه اگر مشکلت حل میشد! ، حال و روز عابر بانکها در این روزها گفتنی نیست، صحنه شلوغ عابر بانکها در این روزها آنقدر عادی شده که حتی من از گذاشتن تصویری از این صحنه ها در این مطلب خوداری کردم، سقاخانه هایی که ملت با حالتی نگران اطراف آن حلقه میزنند و با خنده و چهره های باز از آن دور میشوند، گویی که حاجت خود را گرفته اند، حضور مردم در مقابل عابر بانکها در اولین ساعات و روزهای اعلام شروع طرح هدفمند سازی یارانه ها توسط دولت دهم نشانگر چیست؟! خوب هرکس برداشت خاص خود را از دیدن این صحنه ها دارد، اما به اعتقاد و نظر شخصی نویسنده این مطلب مردم به دولت دهم (دولت کودتا) اعتماد ندارند و با خود اینگونه تصور میکنند که از کجا معلوم دولت منصرف شد و همین پولی رو هم که واریز کرده از حساب ها بیرون کشید؟! ، البته اگر دلیل این همه شلوغی در کنار عابر بانکها و گرفتن پول واریزی از طرح هدفمند شدن یارانه ها این باشد توجیه و دلیل خوبی است.
ضربه های اقتصادی ناشی از این طرح در مبحثی کارشناسی و اقصادی جای خود دارد، اما این طرح پیامدهایی اجتماعی نیز دارد که زیاد خوشایند نیست، یعنی همان سیاستی که احمدی نژاد در زمان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری سال 88 از آن استفاده کرد، خُرد کردن شخصیت مردم و به نوعی گدا پروری در جامعه، گویی که دولت به ملت صدقه میدهد و منت بر سر مردم میگزارد، هجوم مردم به عابربانک ها برای گرفتن پول واریزی هدفمند شدن یارانه ها برای نویسنده این مطلب که صحنه خوشایندی نبود.

شروع طرح هدفمند کردن یارانه ها و گرانی بعضی از نرخ ها مخصوصاً سوخت نارضایتی هایی را در پی داشته است، اما این نارضایتی ها آنچنان آشکار نیست، گوئی با واریز کردن پول و آزاد کردن برداشت این پول آنهم مبلغ دو ماه و درست در نزدیکی شب یلدا باعث شده اعتراض به این طرح و گرانی های حاصل از آن ظاهر نشود. اما به نظر شخصی نویسنده این مطلب هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد، همشه با خود بر این باور بودم که اگر ملت برای احقاق حق خود و پس گرفتن رای های خود در انتخابات سال 88 در وسعت زیاد و نمایان دست به اعتراض نزدند وقتی پای غم نان و مشکلات زندگی به میان بیاید به خیابان می آیند و یا به گونه ای اعتراض خود را نشان میدهند، اما گویی دندان ملت را شمرده اند که خبری از ابراز نارضایتی در ظاهر و بصورت نمایان دیده نمیشود. البته با تجربه سرکوب مردم در اعتراضات انتخابات 88 و وسعت جنایات دولت و حکومت شاید مردم دلی برای اعتراض کردن به طرح هدفمند سازی یارانه ها و گرانی های حاصل از آن نداشته باشند.


اما با تمام این تفاسیر زیر خاکستر طرح هدفمند سازی یارانه ها گرمای آتشی احساس میشود که معلوم نیست که چه عاقبتی را در پی خواهد داشت، آتشی که شاید کم کم و با ماندن مردم در برزخ این طرح به سردی رود و کم کم این روزگار عادی شود.



این مطلب از نویسنده است و مسئولیت آن را به عهده می گیرد
(استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلا مانع است)

©® http: //green-democracy.blogspot.com
E-mail: green_democracy@yahoo.com
.........................................................a.r.s

۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

علی بی غم ... (هدفمند شدن یارانه ها)

علی بی غم ... (هدفمند شدن یارانه ها)

صبح که نه دیگه ظهر بود که علی از خواب بیدار میشد، نه سر دردی نه غمی و نه هیچ چیز دیگری را با خود از عالم خواب و رویا به عالم بیداری نمی آورد، در حالی که او تا لنگ ظهر خوابیده بود مردم از ساعات اولیه شب گذشته که زمزمه شروع طرح هدفمند سازی رایانه ها به گوش رسیده بود در تکاپو بودند، اما علی بی غم و فارغ از هر غمی بود، نه فرم های مخصوص هدفمندسازی را پر کرده بود و نه مثل ملت روزی یک بار به سراغ عابر بانک رقته بود و حسابش را چک کرده بود که مبادا ریالی از آن مبلغ هدفمند شده که دولت به حاسب های ملت واریز کرده کم شده باشد، برقرار برقرار بود، علی بی غم از هر چیز نه فکر گرانی بنزین بود سهمیه ماهانه اش و نه در تکاپوی خرید چهار قلم جنس برای انبار کردن در خانه برای روز مبادا، و نه غم میوه شب یلدا را داشت، علی حتی غم اعتراضات احتمالی بعد از هدفمند شدن یارانه ها رو هم نداشت، با خودش اینجور تحلیل میکرد که هرجور اون میکروب های فتنه88 خفه شدن اینها هم خفه میشن، علی بی غم با وجود سن بالایی که داشت یک دست خوش درست حسابی هر روز به عزرائیل و دکتر و ملتی میداد که من بمیر نیستم و مثل کوسه منتظر نباشین که من بمیرم و منو تکه پاره کنید، علی به کنار پنجره آمد و نگاهی به باغچه کوچک چند هزار متری خودش انداخت، به آفتاب سلامی دوباره کرده و آرام با دست چپ محاسنش را نوازش میکرد، در همین حین صدای خجسته را شنید که نهار آماده است، خجسته همسر علی بی غم بود و علی در حالی که عصای خودش رو که به دیوار تکیه داده بود بر میداشت قدم زنان از اتاق خارج شد و نیش خند همیشگیش را بر لب داشت ...


علی بی غم غمی نداشت، اما ملتی هنوز اون بیرون در دلهره و نگرانی اوضاع اقتصادی خود بودند و نگران فردای زندگیشان، علی فارغ از هر غم بر سر سفره نهار میرفت و بی خبر از اینکه ملتی هنوز در صف بنزین بودند و در تکاپو . . .



این مطلب از نویسنده است و مسئولیت آن را به عهده می گیرد
(استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلا مانع است)

©® http: //green-democracy.blogspot.com
E-mail: green_democracy@yahoo.com
.........................................................a.r.s

۱۳۸۹ آذر ۱۶, سه‌شنبه

رد خون و بوی قیمه. . .

رد خون و بوی قیمه . . .

ساعت نزدیک 16:45 بعد از ظهر 16 آذر 1389 از سمت میدان آزادی (اصفهان) و در امتداد چهارباغ عباسی به سمت سی سه پل با پای پیاده در حرکت بودم، هوا رو به سردی میرفت، قدم زنان و در حالی که فکر میکردم و در ذهن خودم خیابانی که در امتداد آن حرکت میکردم را مقایسه میکردم با سال گذشته و روزهای بعد از انتخابات و اتفاقات اون روزها رو با خودم مرور میکردم که چه فکر میکردیم و چه شد، نزدیک چهارراه نظر که رسیدم در خیابان دو ماشین پلیس و تعدادی مأمور بودند گویی ایست بازرسی یا چیزی شبیه آن بود، نزدیک تر که شدم جمعیت را در نزدیکی چهار راه نظر دیدم که ناگهان با دیدن این صحنه به یاد روزهای درگیری بعد از انتخابات افتادم و حتی اینچنین در ذهنم تدائی شد که مبادا اتفاقی رخ داده است، نزدیک تر شدم پیاده رو پُر بود از موتور سیکلتهای پارک شده، هرچه نزدیک میشدم جمعیت بیشتر میشد، دست هر زن و مردی ظرفی غذایی بود، تعجب کرده بودم!!! تازه فهمیده که مراسم عزاداری ایام محرم و البته آنهم در اولین روز این ایام است و اینجا هیئتی برپاست، تازه فهمیدم آن گشت نیروی انتظامی بخاطر چه بودند، ازمیان جمعیت که متراکم تر میشد عبور میکردم، بوی قیمه بود که آدم رو دیوانه میکرد، زیر لب میخدیدم که الان چه وقت قیمه دادن است آخه، نه ظهر است که بگوییم نهار است و نه شب که بگوییم شام هر چه بود از بین این جمعیت عبور کردم ، برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم خنده ای زدم و به راه خودم ادامه دادم که ناگهان به مکانی رسیدم که برای من یاد آور صحنه ای دردناک بود، من پشت چراغ قرمز ایستاده بودم و منتظر بودم که چراغ سبز شود، در چند قدمی من و در کنار خیابان مکانی بود که در روزهای بعد از انتخابات سال 88 و در جریان اعتراضات دو لباس شخصی در این مکان دختری را با مشت و لگد میزدند، هرچند با دخالت و هجوم مردم قائله در همان لحظه اول ختم شد اما صورت کبود و خون آلود آن دختر از یادم نمیرود، به یاد چهره خون آلود آن دختر بودم و بوی قیمه بود که مرا دیوانه میکرد، غمی به دلم نشست و چراغ سبز شد . . .


این مطلب از نویسنده است و مسئولیت آن را به عهده می گیرد
(استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلا مانع است)

©® http: //green-democracy.blogspot.com
E-mail: green_democracy@yahoo.com
.........................................................a.r.s

۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

در گزر زمان" یار دبستانی من باتوم به دست داشت ...

در گزر زمان" یار دبستانی من باتوم به دست داشت ...



مطلب زیر تجربه شخصی من در یک سال پیش و در حاشیه برگزای مراسم 16 آذر1388 است.

"16 آذر 1388 - صبح که از خواب بیدار شدم حیاط خونه خیس بود هنوز نم بارونی میزذ توی صورت آدم، به خودم گفتم: روز قشنگیه کاشکی خراب نشه، و حالا غروب رسیده، دلگیر و بی حوصله...

هیچگاه رفاقت رو با هیچ چیز دیگه قاطی نکردم، و هیچگاه واکنشی در برابر کنش دوستان صمیمی خودم انجام ندادم، شاید اعتقاد مزخرفی داشته باشم اما آدمیزاده دیگه از این اخلاق و رفتار های گند زیاد داره...!!! روز 16 آذر 1388 خیلی دیر به دانشگاه آزاد خمینی شهر اصفهان رسیدم، اوضاع مناسبی نبود، دوستانی که از من دعوت کرده بودن به اونجا برم آمدند و گفتند اوضاع اصلاً مناسب نیست و امروز دانشگاه پر از لباس شخصی هایی است که تا امروز در دانشگاه ندیده بودیم، اتفاق خاصی رخ نداد، کمی تجمع و بعد هم متفرق شدن و دسته به دسته در گوشه و کنار جمعی با هم در حال بحث و گفتگو بودند، وقتی خواستم دانشگاه رو ترک کنم در ناباوری تمام و تعجب فراوان یک دوست را دیدم!!! دوستی که 2سال دبستان در سالهای 72 و 73 رو با هم گذرانده بودیم، البته چند ماه پیش هم همدیگه رو دیده بودیم و در مورد اعتقادات و گرایش های سیاسی یکدیگر با هم حرف زدیم، و بعد فهمیدم که شغل جالبی داره، شغلی که با تردید و به واسطه قسمی که من بهش دادم در موردش برام توضیح داد، یار دبستانی من کسی 2 سال کنار هم توی یک نیمکت نشته بودیم و ... رو دیدم، لحظه ای احساس کردم که در مقابل یکدیگر قرار گرفتیم، وقی همدیگر رو دیدیم چهره خود رو برگرداند و با کسی که کنارش بود شروع به صحبت کردن کرد من هم سریع از اونجا دور شدم، گوئی میخواست مرا ندیده باشد و یا کمکی برای خارج شدن من از دانشگاه کرده باشد وقتی رسیدم خونه تماس گرفت و گفت که میخوام ببینمت من هم گفتم مشکی ندارم و قرار شد که بیاد سراغم... یار دبستانی من باتوم به دست داشت... باز هم ما در مقابل یکدیگر قرار گرفتیم، اما این بار دعوا و اختلاف ما سر اینکه کی اول نیمکت بشینه یا دعوا سر مداد پاکن نبود، این بار ما با گرایش های متفاوت سیاسی برای دومین بار در مقابل یکدیگر قرار گرفتیم، غروب 13 آبان 1388رو هم دوست نداشتم، دلم برای یار دبستانی خودم تنگ شده است... "


"اما امروز و بعد از گذشت یک سال از 13 ابان 1388 و اون اتفاق یار دبستانی من دختر کوچکی دارد که نامش زینب است، گاهی و به دور از اختلافات و اعتقادات دینی و سیاسی کنار یکدیگر مینشینیم و به روی یکدیگر هم نمیاوردیم که چه بر سر ما آمده است که باید در مقابل یکدیگر قرار بگیریم، کسی در جبهه قدرت و با باتومی در دست و دیگری در جبهه مخالفت با دست خالی، گاهی برایم درد و دل میکند گاهی میگوید خسته شدم و گاهی از آینده میترسد، او هم مثل من از آینده ای میترسد که چه خواهد شد، گاهی به او میگویم اگر دخترت و در آینده از تو پرسید که چه بر سر آزادی آوردی چه جواب به او میدهی؟ و او سکوت میکند، یار دبسانی من امروز فقط سکوت میکند، سکوت او را دوست ندارم، دوست دارم مثل آن روزهای که با هم همکلاسی بودیم پُر از شور باشد، یار دبستانی من سکوت میکند. . .


این مطلب از نویسنده است و مسئولیت آن را به عهده می گیرد
(استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلا مانع است)

©® http: //green-democracy.blogspot.com
E-mail: green_democracy@yahoo.com
.........................................................a.r.s

۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

پوستری برای 16 آذر...

پوستری برای 16 آذر...


این مطلب از نویسنده است و مسئولیت آن را به عهده می گیرد
(استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلا مانع است)

©® http: //green-democracy.blogspot.com
E-mail: green_democracy@yahoo.com
.........................................................a.r.s