سایه شیطان بر زمین فرقه مصباحیه/ مصباح یزدی مروج مرام خشونت
سلام
در ادامه این مطلب و طبق قولی که داده بودم مطلبی است که نگاهی مستند و واقع بینانه بر زندگی شخصیت محمد تقی گیوه چی معروف به مصباح یزدی دارد، نگاهی به گذشته و حال او ، و تحلیلی بر تفکرات و اندیشه های او و مدارکی مستند از گفته ها و سخنان او.
سلام
در ادامه این مطلب و طبق قولی که داده بودم مطلبی است که نگاهی مستند و واقع بینانه بر زندگی شخصیت محمد تقی گیوه چی معروف به مصباح یزدی دارد، نگاهی به گذشته و حال او ، و تحلیلی بر تفکرات و اندیشه های او و مدارکی مستند از گفته ها و سخنان او.
مطلبی که در ادامه این مطلب مشاهد و مطالعه خواهید کرد برگرفته از جستجو ها و یا پاره نوشته هایی است که من در جستو جوی شخصی خود در باره این شخصیت جمع آوری کرده ام. اما نا گفته های بسیاری نیز در مورد این شخصیت وجود دارد...
تاریخچه زندگی سیاسی مصباح یزدی بر محور قدرت ستائی :
این فصل را در دو قسمت مطالعه می کنید . در قسمت اول زندگی نامه سیاسی و چگونگی شکل گرفتن طرزفکر او بر محور قدرت و در قسمت دوم ، چند خبر گویای طرزفکر و صداقت امروز او .
زندگی نامه سیاسی محمد تقی گیوه چی معروف به مصباح یزدی مروج مرام خشونت :
او درسال 1313 به دنیا ﺁمده است . از افرادی است که حتی یک روز در تاریخ انقلاب ایران دستگیر نشد و علاوه بر آن تنها در تاریخ مبارزاتش 18 نامه و بیانیه را امضا کرده است. و در کوران انقلاب جایی نداشت و تنها برای نابودی نسل جوان ایران وارد صحنه شد. اعضای فرقه او ،او را استاد خطاب می کنند. تئوری خشونت را او به دستور و همکاری خامنهای جعل و به اسلام نسبت داده است . متفکر اصلی انصار حزب الله و "ارزشیون" و امام زمانی ها و تروریستهای وزارت اطلاعات و روحانیت سرکوبگر است.
* وضعیت زندگی، دوران کودکی و خانوادگی و مالی او : نویسنده کتاب زندگی نامه او، در مورد وضعیت زندگی اومی نویسد: زندگی پدر و مادر استاد در منزل میراثی مادرشان با سختی بسیار میگذشت. مادر با کمک خالهها در خانه جوراب میبافتند تا پدر برای گذران زندگی جورابها را در مغازه بفروشد . این شغل بسیار کم درآمد بود به طوری که پدر میبایست هر از چندی مبلغی قرض میکرد تا به زندگیش سامان دهد. (زندگینامه آیة الله مصباح، ص 19).
خود" استاد" مرام خشونت میگوید: یادم میآید بهترین غذایی که دوست داشتیم و هفتهای یک مرتبه میخوردیم این بود که با برادرم از مدرسه که میآمدیم، دو ریال و ده شاهی سرشیر میخریدیم و مادر کمی آب قند درست میکرد و با این سرشیر قاطی میکرد و این بهترین شام آخر هفته بود.(همان، ص 19)
و اما افسانه تولد او : بیش از تولد محمد تقی، مادرش خواب میبیند که قرآن به دنیا آورده است. با نگرانی خواب خود را نزد معّبری به نام سید محمد رضا امامیه که از علمای یزد بود باز میگوید. سید در پاسخ میگوید: فرزندی که متولد میشود پسر است و بشارت باد که او عالم و حامی قرﺁن خواهد شد (همان، ص20)
در اینجا دیده می شود زندگی نامه سازان برای اسطوره ساختن از یکی از بی باک ترین افترازنندگان به قرﺁن، همان کار را می کنند که در باره بسیاری از جنایتکاران بزرگ کرده اند : افسانه ساختن برای تولد . این شخص نیز ﺁنچه در بیداری می کند، برانیگختن به جنایت و پرداختن به فساد مالی و فساد سیاسی ( علاوه بر ترویج خشونت، واجب کردن تقلب در انتخابات ) ، است . ناگزیر می باید با خواب ها، جنایت و فساد پیشگی را پوشاند .
محمدتقی نوجوان در سال 1325- 26 دوره ابتدایی را به پایان برد. و وارد مدرسه شفیعیه شد و در سال 1330 به همراه خانواده همگی راهی نجف شدند . ولی سال بعد به ایران بازگشتند. او بعد میخواست به قم برود ولی وضع مالیش خوب نبود. منتهی او معتقد بود: درس خواندن در حوزه یک واجب شرعی است که رضایت والدین در آن دخالتی ندارد.! (همان،صص 23-24)
برادر کوچکتر محمدتقی... یک چراغ فیتیله و یک قابلمه و یک قاشق و یک قوری فلزی برای برادر خود خرید تا با خیال آسودهتر در قم زندگی کند و درس بخواند.(همان، ص 24).
او در سال 1332 به قم رفت . ولی جایی برای سکنی پیدا نکرد. او میگوید: نهایت کمکی که خانواده میتوانستند به من بدهند ماهیانه 20 تومان بود که آنهم به طور مرتب نمیرسید و گاه میشد که حتی یک لقمه نان هم برای شب نداشتم. طوری برنامه ریزی کرده بودم که روزی 6 تا 7 قران بیشتر خرجم نشود که این پول یک نان سنگک و یک سیر پنیر میشد. (همان،ص 26).
نویسنده کتاب خاطرات او مینویسد: محمدتقی چنان مشتاق دانستن بود که همه ساله در امتحانات پایانی شاگرد ممتاز مدرسه شناخته میشد...(همان، ص 20)
او در چنین وضعیتی زندگی و دوران مدرسه و شروع طلبگی را طی میکرد و به لحاظ مالی خود و خانواده اش به شدت در تنگنا بودند مانند دیگر روحانیون آن زمان.
محمد تقی با خانواده "آیة الله " نوری همدانی وصلت کرد که حاصل آن ازدواج ،یک دختر و دو پسر است. درباره پسران او گفته میشود که هر دو تحصیلات حوزوی دارند و یکی از آنها چند سالی نیز در دانشگاه مکگیل کانادا تحصیل کرده است. دختر او نیز همسر "حجت الاسلام" محمدی عراقی رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی است. (مجله گزارش شماره 131-133، ص 49)
سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی یکی از سازمانهای تحت پوشش اعزام نیروهای تروریستی به خارج از کشور بوده است و نیروهای مخصوص ترور در پوشش رایزنی های فرهنگی به کشورهای مورد نظر اعزام می شدند و زمینه را برای ترور نیروهای سیاسی و مخالف ﺁماده می ساختند.
* مبارزات گیوه چی در مدرسه حقانی و جریانات بعد از انقلاب :
بر اساس نوشتههای کتاب خاطرات او، مبارزات" استاد "چندین مرحله داشته است!:
1 - ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی برگزاری جلسات بحث و مشورت در جهت تایید مبارزه علیه این تصویب نامه (همان،ص199)
2 - چاپ مخفیانه اعلامیهها و سخنرانیهای امام ( همان ، ص 201)
3 - ارسال نامه خدمت امام در زندان قیطریه (همان،ص200)
4 - اعزام به مسافرتهای تبلیغاتی از سوی امام؟! جهت تنویر افکار عمومی شهرها، قبل از 15 خرداد 42. (همان، ص202)
نویسنده خاطرات می نویسد : بعد از قیام پانزده خرداد و آغاز نهضت اسلامی، فضلای حوزه به پیشنهاد استاد مصباح تصمیم گرفتند برای مبارزه علیه دستگاه حاکم و پیشبرد اهداف نهضت تشکل منظمی پدید آورند. یازده نفر جمع شدند از فضلای حوزه.... مصباح یزدی - ربانی شیرازی - قدوسی - مشکینی - هاشمی رفسنجانی - آذری قمی - امینی اصفهانی - علی خامنهای - محمد خامنهای - مهدی حائری تهرانی . این تشکل بعد از پیروزی انقلاب جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را تاسیس کردند. (همان،ص 204) - البته اکثر ﺁقایان بالا معتقدند که خود به تنهایی پایه گذار این قضیه بودهاند. در حالی که یکی از دوستان او حجة الاسلام عبایی خراسانی میگوید: بخش اول از دوره دوم فعالیتهای آیة الله مصباح با هیجانات سیاسی 1342 شروع شد. ولی زود خاتمه یافت و به گواه اظهارات مطلعین عمر این فعالیت به یکسال نیز نرسید. آقای مصباح جزو کسانی بود که در سالهای 42 و 43 برخی از اطلاعیههای آن زمان را امضاء کرده است . ولی بعد از آن دیگر اسم ایشان نیست و طی این 15 سال اسمی از آقای مصباح یزدی نیست. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 49).
یکی از کارهایی که گفته می شود مصباح قبل از انقلاب انجام داده است ، انتشار مجله ای است به نام انتقام .
او در ادامه از مبارزات خود میگوید : به اقتضای وفای به آن عهد من تا به حال به یاد ندارم که همکاران آن (نشریه انتقام یکی از دو نشریهای است که او و روحانیون دیگر انتشار دادهاند) را معرفی کرده باشم، البته حالا شاید بتوان گفت که آن سوگند انصراف دارد ولی احتیاطاً چون عهد و پیمانی در کار بوده از معرفی آنان خودداری میکنم، به هر حال جمعی از ارادتمندان خالص امام بودند و ارتباطی با بیوت دیگر نداشتند. این نشریه را به راه انداختند و تقریباً بدون مبالغه نود درصد زحمات آن به عهده خود بنده بود. (همان، ص209)
بعد ساواک در موردی نسبت به استاد مظنون میشود. طبق نوشته نویسنده :آیة الله مصباح ، پس از به دست آوردن سرنخهایی از ایشان (به عنوان مظنون) ، به روستای فیض آباد در حوالی آشتیان متواری شدند و در آنجا ظرف مدت یکی دو هفته دستخط خود را تغییر دادند (همان، ص213)
آیةالله هرگز دستگیر نشد تنها یکبار جهت پاسخگویی به برخی سئوالات احضار شد. (همان، ص215)
از" استاد "به جز اطلاعیهها و بیانیههای زیر دیگر اطلاعی در دست نیست . او بعد از آن به تدریس پرداخت و از کل مسائل و حرکات انقلابی دور شد و هیچ ارتباطی با خمینی، بر خلاف نوشتههای کتاب، نداشت .
عبایی خراسانی میگوید: ایشان با امام ارتباط خاصی نداشتند بلکه من نکتهای را بگویم که در عرض این مدت کسانی خدمت امام رفتند - در صحیفه نور ثبت شده است - حتی از من به عنوان یک طلبه کوچک چند بار اسم آمده است اما تنها یک نوبت آقای مصباح، آن هم با آقای قرائتی با یک عده از مسئولین در مورد مسالهای فرهنگی پیش امام رفتند و از همین معلوم میشود که ایشان با امام معشور نبوده اند . بلکه فقط یکبار با یک جمعی رفتهاند. این مساله شاهد آن است که ایشان بعد از آن زمانی که منزوی شدند دیگر وارد صحنه انقلاب نشدند و در کنار بودند. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 52).
عبایی خراسانی ادامه میدهد : انزوای آقای مصباح ادامه داشت تا اینکه به عنوان ایدئولوگ انقلاب مطرح شد. چه خودش، خود را مطرح کرده باشد و یا دیگران او را مطرح کرده باشند که این موضوع حائز اهمیت است به این دلیل که ایدئولوگ انقلاب بایستی خود با انقلابیون همراه بوده باشد. حال ﺁنکه آقای مصباح که منزوی بود و اصلاً وارد انقلاب نبود.(مجله گزارش، شماره 131-133، ص 51.)
در کل با توجه به اسناد موجود انقلاب اسلامی مصباح تنها 18 امضا پای اطلاعیهها و اعلامیهها زده است .
* تشکیل مدرسه حقانی :
در مورد مدرسه حقانی سخن بسیار است. این مدرسه از پایههای استبداد در ایران و به وجود آورنده نیروهای ضد آزادی است،(در مورد این مدرسه، مطلب جداگانه در نشریه انقلاب اسلامی درج شد ). حجة الاسلام شخصی پوش علی جنتی (پسر آیة الله جنتی و معاون وزیر کشور کابینه احمدی نژاد ) در مورد این مدرسه میگوید: مدیر مدرسه حقانی در بدو ورود من مرحوم شیخ زاده بود. 7 یا 8 ماه که گذشت (سال 1343) شهید قدوسی مدیریت آنجا را بر عهده گرفت.... (خاطرات علی جنتی، سعید فخر زاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 24).
مدرسه حقانی توسط آیة الله قدوسی داماد آیة الله طباطبایی مدیریت و اداره آن مدرسه به عهده آیةالله بهشتی بود. مدیریت مدرسه در سال 1343 بر عهده شیخ زاده بود. اواخر آن سال بر عهده قدوسی نهاده شد. اساتید این مدرسه عبارتند از: حجت الاسلام مصلحی (فرزند آیة الله اراکی) - آیةالله سید حسن طاهریخرمآبادی - آیةالله تقوی - آیةالله محمدیگیلانی - آیةالله مومن - آیة الله محمدعلی گرامی - آیتالله محسن مجتهدشبستری -آیةالله جوادی آملی - آیة الله جنتی - آیة الله خزعلی - آیةالله انصاری شیرازی و دکتر احمد احمدی (پیشین، صص220-24)
نویسنده کتاب خاطرات مصباح یزدی بر خلاف نظر دیگران میخواهد او را به اوج برساند به همین دلیل مینویسد: در راستای تحقق آرمانهای اصلاحی حوزه به ابتکار شهید آیةالله دکتر بهشتی و مرحوم آیة الله ربانی شیرازی مدرسه نوینی که با یک برنامه درسی جدید بتواند طلاب کوشا و مستعد را در مدتی کوتاهتر با بازدهی و ثمردهی بیشتر تربیت کند، زیر نظر مرحوم آیة الله العظمی گلپایگانی تاسیس شد. این مجموعه مدتی در یک ساختمان اجارهای کوچک شروع به فعالیت میکند و پس از آن که ساختمان مدرسه حقانی به همت فرد خیری به نام حاجی حقانی (پدر حقانی سازمان مجاهدین - کتاب خاطرات میثمی) و جمع دیگری از خیرین به اتمام میرسد، تشکیلات آن مدرسه به این ساختمان انتقال مییابد و از مرحوم شهید آیة الله قدوسی برای مدیریت مدرسه حقانی دعوت میشود. شهید بزرگوار از روی ذوق و سلیقه عالی و دقت نظرشان در شناسایی استادان کارآمد و خلاق، از استاد مصباح برای ارایه درسهایی در مدرسه حقانی دعوت کردند... پس از چهار سال عضویت در هیات علمی مدرسه حقانی و همکاری صمیمانه با آیة الله دکتر بهشتی و آیة الله قدوسی، سرانجام استاد بنا به درخواست شهید قدوسی مبنی بر شورایی شدن اداره مدرسه به همراه شهیدان قدوسی و بهشتی وآیةالله جنتی به عضویت هیات مدیره آن مدرسه در آمدند و مدت شش سال علاوه بر تدریس و ارایه راهکارهای علمی و فکری به منظور رونق امر تحصیل و آموزش، در امور اجرایی نیز مشارکت فعال داشتند. (همان، ص 241-242)
مصباح ، پس از درگیریهایی که بین او و بهشتی، بر سر دکتر شریعتی و سختگیرهای مصباح پیش آمد، از مدرسه حقانی خارج شد.
فاضل میبدی میگوید: گاهی آقای مصباح نسبت به افکار دکتر شریعتی خیلی تند میشد . یعنی طوری بود که حس میکردم قضیه دارد از دایره استدلال خارج میشود. بعدها این جلسات مقداری هم سیاسی شد و عدهای از جوانان انقلابی که هوادار دکتر شریعتی بودند از بیرون موضع گرفتند و با این جلسهها مخالفت کردند و دامنهاش به مدرسه حقانی کشید و در آنهم باعث اختلافهایی شد. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 50).
عبایی خراسانی میگوید: البته همین موضعگیریهای آقای مصباح باعث شد تا سرانجام میان او و شهید بهشتی اختلاف نظرهایی به وجود آمد و آقای مصباح با خروج از مدرسه حقانی فعالیت هایش را به همراه آقایان خرازی و استادی در قالب موسسه در راه حق ادامه داد. تقریباً تا پس از رحلت امام از صحنه سیاسی - اجتماعی ایران بر کنار بود. البته در این میان گاه به او برای انجام برخی اقدامات سیاسی نیز مراجعاتی میشد.(مجله گزارش، شماره 131-133، ص 51).
در آن سالها، اختلاف دکتر بهشتی و مصباح زیاد بود به گونهای که خود دکتر بهشتی که از بانیان مدرسه حقانی بود و انگیزه خود از تاسیس این مدرسه را آشنایی طلاب با علم روز و جهان معاصر قرار داد، بعد از بروز اختلافات با جناح راست مدرسه حقانی به رهبری مصباح یزدی بر سر عقاید دکتر علی شریعتی طی یک سخنرانی در جمع طلاب این مدرسه گفت: "مدرسه ای که بخواهد یک مشت انسان لجوج ، پرخاشگر بیجا و متعصب تربیت کند که نتوانند با همه دو کلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟ این نوع موضعگیریها بسیاری از افراد را به یاد چماق های تکفیری میاندازد که در تاریخ درباره عصر تفتیش عقاید کلیسا و قرون وسطی خواندهاند" (بهشتی- کتاب شریعتی ، جستجوگری در مسیر شدن)
پرسشی که محل پیدا می کند اینست : ﺁیا اختلاف رفتار بهشتی و همفکران وی با جناح راست مدرسه حقانی ، پس از انقلاب ، بسود مواضع مصباح یزدی حل نشد؟ مصباح یزدی در سخنرانی ای می گوید :" هر جا که آهنگ مخالفت با ولایت فقیه یا ولی فقیه ساز شده سعی کنید آن را خاموش کنید، اگر از روی نادانی است برایش توضیح دهید و شبههاش را رفع کنید ولی اگر از روی غرض ورزی است او را خفه کنید"! (سخنرانی در جمع بسیجیان شهرستان قروه 7 مرداد 81).
اینجا "آیة الله "کار را تمام می کند و دستور خفه کردن را میدهد! این آیة الله وقتی "فتوای" خفه کردن و این نوع ترور را می داد - در شرع این آیات عظام حتماً باید بدون خونریزی صورت گیرد! مثل خفه کردن چندین نفر از نویسندگان جنایتهای سیاسی که گردانندگان سازمان ترور به ﺁنها "قتلهای زنجیرهای نام نهادند - که همپالگیهای او ماشین اعدام را سالها بود که به راه انداخته بودند.
همان گونه که در بالا دکتر بهشتی در مورد حرکت مصباح گفته بود شاگردان او بلاخره ، همان و بلکه بدتر از ﺁن شدند که بهشتی گفته بود .
"آیة الله "که در کارنامه مبازرات انقلابی او ، هیچ اثری به جز هجده نامه و چند شماره نشریه وجود ندارد، در کتاب خاطرات یکی از دوستانش (مصطفی حائری زاده از اعضای فعال هیات موتلفه) مبارز پیگیر می شود . او می نویسد : درست است که ساواک بالاخره نتوانست ردی از آقای مصباح پیدا کند و ایشان را زندانی سازد. اما ایشان کسی بود که واقعاً در آن شرایط سالهای 42-44 از زندگی و همسر و فرزندش و بلکه از همه راحتی اش گذشته بود. نشریه انتقام را ایشان به تنهایی یا به کمک عدهای چاپ و منتشر میکرد. (همان، ص40)
مصباح ، در سال 56 هم، نامهای در حمایت از خمینی امضا نکرد. در توجیه آن، نویسنده خاطرات مینویسد: استاد در مورد امضا نکردن نامه سال 1356 در حمایت روحانیون از امام میگوید: حقیقت این است که من به آورنده نامه اطمینان نداشتم و گرنه امضای بنده در دهها نامه و بیانیه صریح علیه حکومت هست و در اسناد انقلاب هم ثبت شده و برخی نیز نزد خودم است (همان، ص 263)
وی بعد از خروج از مدرسه حقانی به موسسه "در راه حق " میرود تا آنجا را بسازد!! نویسنده خاطرات او مینویسد: برنامه درسی بخش آموزش موسسه " در راه حق " با برنامه درسی مدرسه حقانی متفاوت بود و در واقع برنامه جدیدی محسوب میشد. در مدرسه حقانی مرحوم بهشتی یک دوره بلند مدت هفده ساله در نظر گرفته بودند که طلاب مستعد و کوشا از همان ابتدای طلبگی پذیرفته میشدند و میباید با نظم و برنامهای متفاوت با برنامههای رایج حوزه به تحصیل میپرداختند . اما استاد مصباح در موسسه " در راه حق " به دلایلی از جمله کمبود بودجه و امکانات لازم و نیز ضرورت تسریع در آموزش مسائل جدید علوم اسلامی، تصمیم گرفتند طلاب علاقهمند و زبدهای را که دروس سطح را به اتمام رسانده و مشغول درس خارج شده بودند را جذب نماید و در یک دوره هشت ساله مبانی اندیشه اسلامی و شیوههای دفاع از مکتب اسلام را به آنان آموزش دهند. از این رو شرط پذیرش در این دوره آن بود که طلاب جزوه درسیای ارایه کنند که نشان دهد دست کم دوسال در درس خارج فقه اصول شرکت کردهاند. (از اینجا بود که بسیاری از نیروهای سرکوبگر به سرعت وارد جریانات نابودی انقلاب شدند و مدرک فقاهت و اجتهاد را گرفتند در حالی باید حدود 20 سال درس میخواندند، با مدتی حدود نصف آن مجتهد شدند)....به این ترتیب اولین دوره آموزش در موسسه در راه حق در سال تحصیلی 54-55 با حدود بیست نفر دانش پژوه آغاز شد... کار آموزش و تحصیل در این دوره تا اواخر سال 57 و اوایل سال 58 ادامه یافت .با پیروزی انقلاب اسلامی، شرایط ویژهای در کشور پدید آمد که "استاد" و شاگردانش برای مقابله با تبلیغات ضد اسلامی منافقین و گروههای چپ ( به اصطلاح آن روز) ناچار شدند درسها را تعطیل کنند و به دفاع از ارزشهای انقلاب و اسلامی بپردازند (زندگی نامه آیت الله مصباح، ص 248)
یکی از روحانیون گروه الف، حجة الاسلام محمدی عراقی است. مسئول سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (همان،ص 251)
*از این زمان بود که باند حقانیهای طرفدار مصباح وارد دستگاههای قضایی و اطلاعاتی شدند و انجام جنایات سال 60 به بعد را بر عهده گرفتند .
در این مورد در کتاب خاطرت نویسنده مینویسد: در مقابل این تبلیغات مخرب (گروهکهای التقاطی) استاد مصباح به دفاع و حمایت فرهنگی از اسلام و انقلاب برخاستند. ایشان درسهای بخش آموزش موسسه در راه حق را تعطیل کردند و طلاب گروه (الف) را که مشغول تحصیل بودند برای مبارزه، بسیج کردند... به این ترتیب همه 20 نفر اعضای گروه (الف) درسها و برنامههای حوزوی خود را تعطیل کردند و برای مبارزه با تفکرات التقاطی در حد لازم برای تبلیغ آماده شدند و به کردستان - گیلان - مازندران - خوزستان - بوشهر رهسپار شدند (یعنی به مقام رسیدند در دادگاهها و زندانها و...) .... (همان، صص 249 - 50)
بعد از آن، "استاد" دست به ایجاد بنیادی جدید زد. نویسنده مینویسد: بنیاد فرهنگی باقر العلوم محلی بود که فارغ التحصیلان دوره پنج ساله موسسه در راه حق بتوانند در آن جذب شوند و تحصیل را به صورت تخصصی در یکی از یازده رشته ادامه دهند.( همان، ص 255) . و در نهایت مصباح دست به تاسیس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی زد . در این باره ، نویسنده مینویسد: با توسعه امور آموزشی و پژوهشی موسسه "در راه حق " و بنیاد فرهنگی باقرالعلوم و گسترش فعالیتهای طلاب شاغل به تحصیل در گروههای مختلف آموزش و پژوهش، کمبود فضا و امکانات برای ادامه فعالیتها کاملاً محسوس بود و برپایی موسسهای جدید که امکانات وسیعتری برای تمرکز امور ﺁموزشی و پژوهشی داشته باشد ضروری مینمود . از این رو استاد مصباح و شورای تصمیم گیری تحت اشراف ایشان بر آن شدند که خدمت حضرت امام برسند و از ایشان تقاضای مساعدت بیشتری کنند. امام با این تقاضا موافقت فرمودند و به امر مبارک ایشان برای احداث ساختمان موسسه جدید قطعه زمینی به مساحت هفت هزار متر مربع از طرف ﺁستانه مقدسه حضرت معصومه به استاد مصباح اهدا شد... که ساخت موسسه در سال 1374 تمام شد (همان،ص257) - که البته دروغ است طبق گفته آیة الله عبایی خراسانی ایشان یکبار آنهم به صورت جمعی به ملاقات آقای خمینی رفته است.
* معرفی بهترین شاگردان و دوستان مصباح یزدی :
حجت الاسلام میرسپاه (گروه ارشد مدرسه و عضو حقانی)- حجت الاسلام ابوالحسن نواب (رییس سازمان تبلیغات اسلامی و برادر نواب اطلاعاتی که در بوسنی کشته شد و داماد حجت الاسلام دکتر زارعان)- حجت الاسلام حائری زاده - حجت الاسلام محمد رضا موسوی فراز (از مرکزآموزشی و پژوهشی امام خمینی)- حجت الاسلام عجمین - حجت الاسلام قطبی - حجت الاسلام دکتر محمد جواد زارعان (خواهر او همسر ابوالحسن نواب است)- حجت الاسلام معصومی (معاون مرکزآموزشی و پژوهشی امام خمینی)- حجت الاسلام ابوالحسن حقانی - حجت الاسلام دکتر رهنما - حجت الاسلام محمد حسین زاده - حجت الاسلام دکتر عباسعلی شاملی - حجت الاسلام علی اکبر مسعودی خمینی - حجت الاسلام شیخ محمد حسین بهجتی اردکانی (امام جمعه اردکان) - حجت الاسلام شیخ علی پهلوانی - آیت الله میرزا حسین نوری - حجت الاسلام غلامرضا فیاضی (از اساتید ممتاز حوزه علمیه قم) - محمود رجبی (معاون و مدیر گروه علوم قرآنی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی)- حجت الاسلام سید محمد غروی (مدیر گروه روانشناسی موسسه امام خمینی)- حجت الاسلامدکتر مرتضی آقا تهرانی (استاد اخلاق حوزه علمیه) - حجت الاسلام محمدی عراقی (رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و داماد آیة الله مصباح) - حجت الاسلام محسن غرویان. این حجت الاسلام همان کسی است که جدیدا بحث جمهوریت و اسلامیت و بی اعتبار بودن ﺁرای مردم را مطرح کرده است. - حجت الاسلام حسین ایرانی - حجت الاسلام حیدر علی ایوبی - حجت الاسلام عبدالرسول عبودیت - حجت الاسلام محمد رضا طباطبایی مدیر جامعه الزهرا - حجت الاسلام نیری یکی از سه قاضی عامل کشتار زندانیان - حجت الاسلامصدیقی - حجت الاسلام مبشری (رییس دادگاههای انقلاب)- حجت الاسلاممویدی - حجت الاسلامداراب کلایی - حجت الاسلاماحمد رهنمایی - حجت الاسلامدکتر محمد فنایی - حجت الاسلام نمازی - حجت الاسلام دکتر شمالی.. (همان، ص 104) و از دیگر دوستان استاد که در جلساتی با هم شرکت میکردند شیخ عزیزالله خوشوقت (یکی از مفتیان جنایتهای سیاسی " قتلهای زنجیرهای " و پدر عروس یکی از فرزندان خامنهای) - حجت الاسلام مجید رشید پور - حجت الاسلام سید ابراهیم خسروشاهی - حجت الاسلام شیخ محمد علی واعظ و حجت الاسلامسعادت پرور (همان ،ص97)
افرادی که نام ﺁنها در بالا ذکر شد ، به احتمال زیاد از افرادی هستند که در انتخابات ﺁینده در ایران که انتخابات مجلس خبرگان است شرکت خواهند کرد و به احتمال زیاد از اعضای خبرگان خواهند شد .
مصباح در مورد لباس روحانیت نظر بسیار خاصی دارد که مستند قولش معلوم نیست : وی در گفتگو با حجت الاسلام دکتر شاملی ، به او که قصد داشته در تحصیل خارج از کشور لباس نپوشد، گفته است : آیا شما هیچ گاه در وجوب نماز صبح تردیدی کردهای؟ (حجت الاسلام شاملی گفت : " گفتم شما پوشیدن لباس را به اندازه نماز صبح واجب میدانید؟ ) استاد فرمود : " بلی به خاطر آثار و برکاتی که دارد این چنین است " (همان، ص79)
یکی از توهم ها که مصباح و فرقه اش ساخته اند همین لباس روحانیت است که در قداست ﺁن هیچ شکی برای او و مریدانش وجود ندارد. استاد این لباس را لباس پیامبر و ائمه می داند و می گوید هر کس که این لباس را پوشیده باشد نماینده ﺁنان است و احترام او واجب شرعی است و می گوید این لباس وجودش موجب برکت برای هر قومی است. با وجود این، خود رفتاری متناقض با ادعایش دارد :
حجت الاسلام دکتر عجمین از شاگردان مصباح میگوید: ابعاد عرفانی شخصیت استاد مصباح به قدری جذاب است که در یکی از سفرهای خارجی ایشان، یک کشیشش مسیحی پشت سر ایشان به نماز ایستاده بود و بعد از نماز گفته بود من از سجده شما خیلی لذت بردم (همان،صص 66-65).
احتمالاً در یکی از این سفرها بود که آیة الله به خاطر مسائل عرفانی ، در جشن بالماسکه نیز شرکت کرده بودند.گفته می شود که استاد برخی اوقات برای اشنایی با مراسم هالوین به صورت مخفی و با لباس ملبس به لباس ﺁدم های معمولی در این جشن شرکت می کند.
نویسنده در کتاب خاطرات در مورد مناظره استاد میگوید: جلسات مناظره استاد مصباح و احسان طبری - از سرسپردگان و تئوریسینهای حزب توده - از نمونههای بارز مبارزات ایشان با الحاد است. این جلسات در بدو پیروزی انقلاب برگزار شد...
شاید همین تلاشهای علمی استاد در نقد مارکسیسم بود که سبب شد آقای طبری در اواخر عمر خود به اشتباه خویش و خطای تئوریهای مارکسیسم پی ببرد و به دامان پاک عقیده اسلامی بازگردد. (همان،ص 227)
البته خاطره نویس نمینویسد چگونه طبری به دامان " عقیده پاک اسلامی " باز گشت ؟ زیرا همین " بازگشت " را نیز ، در باره سعیدی سیرجانی، ترتیب دادند . بعد معلوم شد با چه روشهای دهشتناکی او را به اصطلاح از نظریاتش" بازگرداندند"! این روش روشی بود که حکم اجرای ﺁن را " استاد " به امثال ﺁقای سعید امامی و فلاحیان و حسینیان و رازینی و پور محمدی و ... ﺁموزش داده بود .
* در مورد خشونت و اخلاق مصباح، ابوالحسن نواب میگوید: ایشان کانون محبت است... چه کسی از زبان ایشان آزار شخصی دیده است ؟ چه کسی از برخورد فیزیکی ایشان خاطرهای دارد؟ چگونه میگویند ایشان تئوریسین خشونت است ؟ (همان، ص49)
در جواب نواب ، باید نظری کوتاه به دو سه جمله از بیانات ضد خشونت آیة الله بیندازیم:البته در بالا اظهار نظرهای او را ﺁورده ایم . کتاب " جنگ و جهاد در قرﺁن " که ناچیز کردن و از خود بیگانه کردن اسلام در بیان خشونت است ، در دسترس همگان است . با وجود این، اظهار نظرهای دیگری از او را می ﺁوریم :
- اگر با دلایل قطعی برای مردم ثابت شد که توطئهای علیه نظام اسلامی در کار است و میخواهند این نظام را براندازند، دیگران به هر دلیلی هم توجه ندارند، یا صلاح خودشان نمیدانند، اگر مردم قطعیت پیدا کردند خودشان اقدام باید بکنند، این هم از مواردی است که خشونت جایز است .
(ویژه نامه لثارات الحسین برای مصباح - 11 شهریور 1378)
- اما این شیاطین فراموش کردهاند و خیال کردهاند با تبلیغ تساهل و تسامح، غیرت نواب صفویها و فداییان از بین رفته است. غافل از اینکه آن روح الان هم در پیکر جوانان بسیجی ما وجود دارد. البته در آن زمان کسی که کتاب ورجاوند بنیاد را نازل کرد به دست فداییان اسلام به درک واصل شد و امروز جانشینان کسروی در صدد هستند دین، کتاب و پیامبر جدیدی را عرضه کنند و دارند کتابهای کسروی را تجدید چاپ میکنند. (لثارات الحسین، شماره70، ص 2)
* "آیة الله "دروغهای جالبی در مورد چمدانهای پر از دلار خارجیها برای روزنامه نگاران را به سطح جامعه کشاند ولی هرگز نتوانست حتی یک دلار از آنها را ثابت کند و مشکلی هم برای او پیش نیامد زیرا وی یکی از محکمات دین اسلام است . آیة الله محسن مجتهد شبستری میگوید: مسئله اهانت به آقای مصباح و شخص نیست. بلکه منظور اهانت به احکام اسلام است چون ایشان از محکمات اسلام دفاع میکند. (زندگی نامه آیة الله مصباح، ص 284)
*نظریه حرکت قسری و ترور:
- او واضع نظریه " حرکت قسری " است. در این "نظریه" او از نظریه "قهر که مامای تاریخ است " پیروی می کند . به احتمال نزدیک به یقین ، احسان طبری از این پیرو فلسفه یونانی چیزی نیاموخت اما او از نظریه خشونت استالینی همه چیز ﺁموخت. هرچند پیرو فیلسوفان یونانی معروف به " فیلسوفان جانبدار استبداد " است که معتقد بودند بعلت نادانی مردم ، به هدف خوب ، با خشونت باید رسید. پس، نیازی به ﺁموزش نداشت. جز اینکه ﺁئین خشونتی که استالینیستها باب کردند ، توجیه روز پسند خشونت را در اختیار او گذاشت:
-" استاد" در حال حاضر مسئول مبارزه با کلیه نیروهای آزاد اندیش است . علاوه بر آن در حال انقلاب فرهنگی میباشد .در عین حال ، به همراه ذوالقدر و باهنر و مجتبی هاشمی و... در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی در حال برنامه ریزی سرکوب آزادی در ایران است. استاد که برای بر سر کار ﺁوردن احمدی نژاد بسیار کوشید، قصد دارد ایران را با افکار و ایده های خود به نابودی بکشاند .
- فتوی دادن نیز از کارهای اساسی "استاد "میباشد . در مورد جنایتهای سیاسی ، به اصطلاح قتلهای زنجیرهای ، تعدادی از فتواهای قتل را" استاد "صادر کرده است : در اعترافات سعید امامی در جلد 16 پرونده صفحه 384 هنگامی که بازجو از وی سؤال مینماید آیا اعدامها رویه امنیتی داشت و با حکم "حفظ نظام از واجبات است" انجام میشد یا حکمهای موضوعی نیز داشت؟ جواب میدهد: فلاحیان با وجود آنکه خود حاکم شرع بود، اما معمولا" و در موارد حساس احکام حذف محاربان را شخصا" صادر نمیکرد. او این احکام را از آیةالله خوشوقت (پدر یکی از عروسهای آقای خامنهای و دوست نزدیک آیة الله استاد! مصباح) - آیةالله مصباح، آیةالله خزعلی، آیةالله جنتی و گاها" نیز از حجةالاسلام محسنی اژهای دریافت میکرد و بدست ما میداد. ( این اشخاص شاخه "روحانی " سازمان ترور را تشکیل میدهند ) ما فقط به آقایان اخبار و اطلاعات میرساندیم و بعد هم منتظر دستور میماندیم . مثلا" وقتی باخبر شدیم که حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولایت امر اهانت میکند. آن را ارجاع دادیم و بلافاصله دستور آمد که همه رفت و آمدهای ایشان را زیر نظر بگیرید و از مکالمات و ملاقاتهای ایشان نوار تهیه کنید. ما هم بمدت یکسال همین کار را کردیم. متاسفانه حاج احمد آقا به راه یک طرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحیان به من ابلاغ کرد مضطرب شدم و حتی به تردید فرو رفتم. دو روز بعد، همراه با آقای فلاحیان به دیدار آیةالله مصباح رفتیم، آقایان محسنی اژهای و بادامچیان هم آنجا بودند البته بعدا" حاج آقا خوشوقت هم از بیت آمدند آنجا و نظر جمع بر این بود که نباید به کسانی که با ولی امر مسلمین خصومت میکنند، رحم کرد ...
* "استاد " در توجیه امور مربوط به ترور و قتل و اینکه ابتدا دستور باشد و یا بعد از ترور، مفتی تایید کند ، برغم ممنوعیت ترور در اسلام ، با جعل معنی برای کلمه ( ارهاب) و با جعل تاریخ، دلیل، می تراشد و به شرح زیر " حکم دینی " جعل می کند :
" ابولوءلوء پیش حضرت علی می رود و میگوید که خلیفه وقت دارد به اسلام خیانت میکند و من میخواهم او را بکشم. شما به عنوان ولایت اجازه می دهید؟ حضرت علی به او نگاه میکند و میگوید : تو به وظیفه ات عمل کن. من به تو چیزی نمیگویم. ابولوءلوء خلیفه را میکشد، پیش حضرت علی برمیگردد و می گوید که من خلیفه را کشتم و حالا دنبال من هستند تا مرا بکشند. حضرت علی میگوید که تو به وظیفه ات عمل کرده ای . او را به کاشان میفرستد و همیشه هم از عطایای ولایت بهره مند بوده است. مصباح ادامه میدهد : ما در قبال سکوت مقام ولایت مسئولیم.
* نظر فرقه در مورد دکتر علی شریعتی :
محمد یزدی در جریان دکتر شریعتی دست به افشای عدهای از همرزمان خود میزند و مینویسد: " در بین دوستان بنده آیة الله مصباح جبههگیری تندی علیه دکتر شریعتی نمود و در کمال صراحت علیه دکتر اقدام به مبارزه فرهنگی نمود . بنده به ایشان اعتراض کردم که من بر این باورم که شیوه شریعتی بسیار خطرناک است، اما لزومی نمیبینم که با تندی و صراحت با این قضیه برخورد کنیم . آقای مصباح گفت قضیه حساستر از این حرفهاست که شما گمان میکنید." ( کتاب خاطرات ﺁیت الله یزدی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ص 227)
و باز در این مورد مینویسد: " در جریان شریعتی و مرحوم مطهری که در میان مردم به خصوص جوانان فرهنگ دوست، شکافی ایجاد کرده بود، جامعه مدرسین جلسات متعددی تشکیل داد و بحثهای مسبوطی مطرح کرد. آقای مصباح در آن ماجرا قائل به دیدگاه خاصی بودند و بقیه اعضای جامعه در برابر ایشان قرار داشتند. جلسه مزبور منزل آیة الله حسین نوری همدانی (مصباح داماد ایشان است - برادر نوری همدانی از اعضای پر و پا قرص دوره ها با سید مصطفی خمینی بود). تشکیل شده بود و بحث به مرز کفر و ایمان رسیده بود. در آن جلسه آقایان: محمد محمدی گیلانی، مظاهری و سید علی اکبر موسوی یزدی هم حضور داشتند. ای کاش در آن جلسه ضبط صوتی بود تا گفتگوها را ضبط میکرد که در این صورت نواری به یاد ماندنی الآن وجود داشت. بعضیها صریحاً شریعتی را تکفیر میکردند و بعضی دیگر نظر ملایمتری داشتند و او را مسلمان درجه یک میدانستند. بنده مامور شده بودم که طرفداران دو نظریه متضاد را در مورد شریعتی در کنار هم جمع کنم تا به نظر مشترکی برسیم. درآن جلسه افرادی که با کفر و تکفیر شریعتی مخالف بودند از نظرات مرحوم ملاصدرا یاد میکردند و میگفتند: نه مگر این که این محقق هم در کتاب اسفارش نظرات ظاهراً کفرآمیزی را مطرح کرده است؟. آیت الله جوادی آملی هم در این جلسه حضور داشتند و از آقای وحید خراسانی (پدر زن صادق لاریجانی) هم با آنکه عضو جامعه نبودند، به دلیل نقش داشتن ایشان در مسائل، دعوت به عمل آمده بود. بنده به خاطر دارم که در آن جلسه، وقتی بحث به طول انجامید عرض کردم: بحث و اختلاف علمی همیشه درحوزهها بوده و خواهد بود. اما این جلسه یک جلسه علمی نیست و بیشتر رنگ سیاسی - اجتماعی دارد. بر این اساس پیشنهاد شد که این جمع به طور یکپارچه نظر خود را راجع به مسلمان یا کافر بودن شریعتی اعلام کند. خوشبختانه این پیشنهاد پذیرفته شد و پس از شور و مشورت آقایان به این نتیجه رسیدند که اعلام کفر در مورد شریعتی بازتاب خوبی ندارد و در کل به مصلحت اسلام و مسلمین نیست. (یعنی مصلحت را در نظر گرفتند وگرنه آنها شریعتی را کافر میدانند).
بنده خودم در آن جلسه به برخی از دلایلی که به عنوان شاهد بر کفر شریعتی ذکر شد، پاسخ گفتم و عرض کردم: کسی که وارد گود تحقیق میشود حق دارد که راجع به مسائل نظر دهد . مگر علمای بزرگ چنین حقی را ندارند؟ البته باید دقیقاً بررسی شود که لغزشهای شریعتی در چه مسائل فرعی و جزئی است و هدف او از انکار بعضی مسائل یا اهانت به بعضی از علماء چیست؟ آنچه مسلم است این است که اینها به تنهایی دلیل بر کفر و زندقه نمیشود... خوشبختانه در آن جلسه موفق شدم که جرات تکفیر شریعتی را از آقایان گرفتم. سرانجام به این نتیجه رسیدند که دخالت آقایان در این مقوله - چه اثباتاً یا نفیاً - موجب بزرگ شدن قضیه خواهد شد. بنابراین بهتر آن است که جامعه مدرسین در این رابطه دخالت نکند. ... بعد از آن قرار بر سکوت نهاده شد، مطرح گردید که آقای مصباح یزدی که در جلسه حضور ندارد احتمالاً به فعالیتهای خود علیه شریعتی درجلسه آقای اسلامی ادامه خواهد داد. در این خصوص چه کنیم؟ عنوان شد که تکلیف کردن آقای مصباح به سکوت صحیح به نظر نمیرسد و ایشان تکلیف خود را بهتر میداند... وقتی موضوع به اطلاع آقای مصباح رسید ایشان گفتند من دست از برنامه هایم علیه شریعتی بر نمیدارم چون به شدت از این جهت احساس خطر میکنم... حاصل صحبتهایی که در جلسه جامعه مطرح شد از طریق آقای سید علی محقق فرزند مرحوم داماد (که خود داماد آیت الله حائری بود. که عضو بود و با شهید مطهری نسبت فامیلی داشت) به اطلاع آن شهید رسید و ایشان هم همچنان بر این عقیده خود پای فشردند که من دیگر به حسینیه ارشاد نخواهم رفت... در میان جمع ما برخی کسان همچنان بر این اعتقاد باطنی خود پای میفشردند که اظهاراتی همچون اظهارات شریعتی موجب خروج از دین است. تازه اگر هم نتوان او را کافر دانست، مسلمان دانستن او هم صحیح نیست.... در میان فضلای حوزه علمیه قم، اختلافات زیادی راجع به شریعتی وجود داشت. برخی از افراد قائل به ارتداد او بودند و حتی جواز قتل او را صادر کرده بودند.(گفته میشود مصباح یکی از این افراد بود). برخی دیگر دقیقاً بر عکس او را یک سخنران اسلامی و مفید به حال جامعه میدانستند و بر این عقیده بودند که شریعتی دست کم جوانان این مرز و بوم را از مراکز فساد و فحشا و سینماها جدا میکند و به دامن اسلامی میاندازد و این خود خدمت بزرگی است و روحانیت اگر راست میگوید دست جوانان به راه آمده توسط شریعتی را بگیرد و باقی راه را به آنها نشان دهد....مراجع تقلید در قم تا آنجا که من اطلاع دارم با شریعتی مخالف بودند به خصوص بعد از اظهارات او راجع به مرحوم مجلسی در کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی... بنده خود شخصاً نسبت به دکتر شریعتی بر این باور نیستم که او نعوذ بالله غیر مسلم است ولی مسلمانی است که رسوبات فکری موجود در محیط تحصیلی او در عمق اندیشهاش جا گرفته بود و رهایش نمیکرد. از سویی دوست داشت مروج دین باشد و از طرف دیگر نمیخواست از افکار شکل یافتهاش دست بردارد. او خود را مرهون اساتید غربیاش میدانست و حتی خود تصریح میکرد که من دین شناس نیستم و تنها در خصوص جامعهشناسی مهارت دارم. به نظر میرسد که او یک نگاه بیرونی به دین اسلام دارد و شناخت عمیقی نسبت به دین آنگونه که خیلیها در مورد او گمان میکنند نداشت. " خاطرات ایت الله یزدی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی - (کتابهمان، صص 281-2-3-4-5)
برای روشنتر شدن دیدگاه برخی از این افراد (روحانیون) به نظرات برخی از آنها نظر میاندازیم: حجة الاسلام مسعودی خمینی- یکی از شاگردان مصباح یزدی و از افرادی که به فرقه مصباحیه نزدیک است - در مورد شریعتی میگوید: " در میان کتابهای شریعتی، کتاب کویر کتاب عجیب و غریبی است و من به درستی متوجه نشدم که نویسنده در صدد بیان چه مطلبی است. نظر من این بود که دکتر شریعتی، عنصر بسیار خوبی است . بعد نظر آقای مصباح را جویا شدم. با تندی گفت: تو چرا این حرف را میزنی و با این فرد موافقت میکنی؟ گفتم چرا؟ گفت مگر تو نمیدانی او کیست؟ گفتم نه. گفت با مطالعه کتابهایش معلوم میشود. گفتم کتابهایش را خواندهام و موارد محدودی هم اشکال پیدا کردم حالا نظر شما چیست؟ گفت به نظر من شریعتی یک انسان منحرف و بسیار مضر برای اسلام و انقلاب است تو روی چه حسابی او را خوب میدانی؟ بعد آقای مصباح، اشکالاتی را که من به کتاب اسلامشناسی وارد کرده بودم مطالعه و تایید کرد و گفت اشکالات خوبی گرفتهای من هم نظرم همین موارد است به اضافه مواردی دیگر. " او می نویسد: " به نظرم رسید که امام طی مرقومهای برای آقای مطهری ابراز کردند که شریعتی را تعدیل یا اخراج کنید البته یقین نداشتم که امام چنین جملهای را فرموده باشند. حتی بعد از اینکه امام به قم آمدند در صدد بودم که از خود ایشان سئوال کنم ولی موقعیت فراهم نشد. " ( خاطرات مسعودی خمینی، جواد امامی، 1381، مرکز استاد انقلاب اسلامی، ص 347-8). )
مسعودی خمینی مینویسد: " بعد از اینکه هویت شریعتی و انحرافات او اندکی خودش را نشان داد، در اولین فرصت که به سیرجان برگشتم علم مخالفت را با او برافراشتم و در جلسات دوشنبه که با جوانان شهر داشتیم هر بار بخشی از نقدهایی که بر کتابهای شریعتی نوشته بودم برای حضار میخواندم و علنا ابراز میکردم. وی ادامه میدهد: یکی از خصوصیات دکتر شریعتی که واقعاً برای اسلام و انقلاب مضر بود مخالفت او با روحانیت بود اگر در کتابهای ایشان دقت کنید این معنا را به وضوح مییابید. ایشان عمیقاً به اسلام منهای روحانیت میاندیشید." (همان، ص 350)
از افراد دیگری که خود مظهر جهالت است، حجة الاسلام دعاگو سخنگوی ستاد ائمه نماز جمعه تهران است. او می نویسد : " از اشکالات شریعتی نداشتن تعهد شایسته مانند یک انقلابی مسلمان نسبت به مسائل شرعی بود، به گونهای که افراد مختلف نقل میکردند مرحوم دکتر شریعتی پایبندی عملی شایسته و در شان انقلابی نسبت به بعضی از وظایف عبادی نداشت و مثل افراد سهل انگار عمل میکرد به عبارت دیگر آن تعبدی که یک مسلمان به معنی واقعی نسبت به تکالیف شرعی دارد مرحوم شریعتی نداشت . به همین دلیل ایشان از لحاظ معنوی و عرفانی نمیتوانست الگویی برای نسل جوان ما باشد . " ( خاطرات حجة الاسلام دعاگو، ص 206) البته اگر دکتر شهید نمی شد مسلما بعد از انقلاب توسط همین افراد اعدام میشد.
"آیة الله"خزعلی مانند دیگر دوستانش در مورد دکترشریعتی میگوید: به همین علت اجانب برای ما حسینیه ارشاد ساختند. یادم میآید مؤمنین آن جا را یزیدیه اضلال میخواندند. چون حمله به دستگاه پهلوی چاشنی روز بود، بعضی مواقع به رژیم در حسینیه ارشاد حمله میشد . اما این برای اغفال مردم بود. با شروع کار حسینیه کمکم در مساجد تفرقه و اختلاف وارد شد میخواستند در بین مردم چنین چیزی را جا بیندازند که روشنفکر جایش در حسینیه ارشاد و واپس گرا جایش در مساجد است. در حسینیه ارشاد، دختر و پسر جوان و دانشجویان جمع میشدند که البته خود یک خطر بود. مرحوم مطهری و حضرت امام با اقدامات و سخنان خود این توطئه را خنثی کردند. حسینیه ارشاد در حال ضربه زدن به وحدت بین دانشجو و روحانی و دیگر گروهها و دستههای مردم بود. مرحوم مطهری نخستین کسی بود که پی برد حسینیه ارشاد خلاف ارشاد مردم حرکت میکند . یک روز ایشان به من و مرحوم هاشمی نژاد گفت: من نسبت به آینده اسلام احساس خطر میکنم چون این شریعتی و دوستانش مطالب ساده اسلام را نمیفهمند. مرحوم مطهری مستقیم و غیر مستقیم خطر مذکور را در مجامع و مجالس بازگو کرد و حتی این مسئله تا حدودی منجر به انزوای ایشان گردید. ( همان اثر، ص135). وی ادامه میدهد: البته اکنون اذهان مردم و جوانان نسبت به دکتر شریعتی روشن شده است. افراد انقلابی ما گاهی او را در ردیف مطهری و بهشتی قرار میدادند که البته برای من تأثر آوربود. وی ادامه میدهد: آن زمان اگر حرفی میزدیم ممکن بود برخی تصور کنند چون شریعتی را به چشم یک رقیب میبینیم این نظر را درباره او دادیم . ولی اکنون وضعیت تغییر پیدا کرده است میتوانیم واقعیتها را به مردم بگوییم (خاطرات حجت الاسلام و المسلمین خزعلی، ص137) .
وی خاطرهای دارد از دکتر شریعتی که جالب است. میگوید: دریک جلسهای که اینجانب، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح و آقای هاشمی رفسنجانی حضور داشتند (در منزلی نزدیک سید خندان در خانه فردی به نام صادق پیراهن دوز) ما تعرضاتی به شریعتی - که در آن جلسه نیز حضور داشت - کردیم. البته مرحوم بهشتی تعرضاتش غیر صریح بود . ولی من و شهید مطهری صریح و روشن علیه شریعتی موضعگیری کردیم. دکتر شریعتی در این جلسه ادعا کرد که من پشتیبان روحانیت هستم. مرحوم مطهری ضمن رد سخنان او گفت: شما ادعا میکنید که وحدت حوزه و دانشگاه را شما بنا نهادهاید. ولی واقعیت این است که آقای طالقانی این کار را بیست و چند سال قبل انجام داد. شما به اندازه یک خربوزه فروش هم برای روحانیت احترام قائل نشدید. چون شما گفتهاید روحانیون اگر صدای خوبی داشته باشند روضه خوان میشوند، اگر نداشته باشند و استعداد مختصری داشته باشند مسئله گو میشوند و اگر این دو را نداشته باشند امام جماعت میشوند.(خاطرات حجت الاسلام و المسلمین خزعلی، ص136).
این فصل را در دو قسمت مطالعه می کنید . در قسمت اول زندگی نامه سیاسی و چگونگی شکل گرفتن طرزفکر او بر محور قدرت و در قسمت دوم ، چند خبر گویای طرزفکر و صداقت امروز او .
زندگی نامه سیاسی محمد تقی گیوه چی معروف به مصباح یزدی مروج مرام خشونت :
او درسال 1313 به دنیا ﺁمده است . از افرادی است که حتی یک روز در تاریخ انقلاب ایران دستگیر نشد و علاوه بر آن تنها در تاریخ مبارزاتش 18 نامه و بیانیه را امضا کرده است. و در کوران انقلاب جایی نداشت و تنها برای نابودی نسل جوان ایران وارد صحنه شد. اعضای فرقه او ،او را استاد خطاب می کنند. تئوری خشونت را او به دستور و همکاری خامنهای جعل و به اسلام نسبت داده است . متفکر اصلی انصار حزب الله و "ارزشیون" و امام زمانی ها و تروریستهای وزارت اطلاعات و روحانیت سرکوبگر است.
* وضعیت زندگی، دوران کودکی و خانوادگی و مالی او : نویسنده کتاب زندگی نامه او، در مورد وضعیت زندگی اومی نویسد: زندگی پدر و مادر استاد در منزل میراثی مادرشان با سختی بسیار میگذشت. مادر با کمک خالهها در خانه جوراب میبافتند تا پدر برای گذران زندگی جورابها را در مغازه بفروشد . این شغل بسیار کم درآمد بود به طوری که پدر میبایست هر از چندی مبلغی قرض میکرد تا به زندگیش سامان دهد. (زندگینامه آیة الله مصباح، ص 19).
خود" استاد" مرام خشونت میگوید: یادم میآید بهترین غذایی که دوست داشتیم و هفتهای یک مرتبه میخوردیم این بود که با برادرم از مدرسه که میآمدیم، دو ریال و ده شاهی سرشیر میخریدیم و مادر کمی آب قند درست میکرد و با این سرشیر قاطی میکرد و این بهترین شام آخر هفته بود.(همان، ص 19)
و اما افسانه تولد او : بیش از تولد محمد تقی، مادرش خواب میبیند که قرآن به دنیا آورده است. با نگرانی خواب خود را نزد معّبری به نام سید محمد رضا امامیه که از علمای یزد بود باز میگوید. سید در پاسخ میگوید: فرزندی که متولد میشود پسر است و بشارت باد که او عالم و حامی قرﺁن خواهد شد (همان، ص20)
در اینجا دیده می شود زندگی نامه سازان برای اسطوره ساختن از یکی از بی باک ترین افترازنندگان به قرﺁن، همان کار را می کنند که در باره بسیاری از جنایتکاران بزرگ کرده اند : افسانه ساختن برای تولد . این شخص نیز ﺁنچه در بیداری می کند، برانیگختن به جنایت و پرداختن به فساد مالی و فساد سیاسی ( علاوه بر ترویج خشونت، واجب کردن تقلب در انتخابات ) ، است . ناگزیر می باید با خواب ها، جنایت و فساد پیشگی را پوشاند .
محمدتقی نوجوان در سال 1325- 26 دوره ابتدایی را به پایان برد. و وارد مدرسه شفیعیه شد و در سال 1330 به همراه خانواده همگی راهی نجف شدند . ولی سال بعد به ایران بازگشتند. او بعد میخواست به قم برود ولی وضع مالیش خوب نبود. منتهی او معتقد بود: درس خواندن در حوزه یک واجب شرعی است که رضایت والدین در آن دخالتی ندارد.! (همان،صص 23-24)
برادر کوچکتر محمدتقی... یک چراغ فیتیله و یک قابلمه و یک قاشق و یک قوری فلزی برای برادر خود خرید تا با خیال آسودهتر در قم زندگی کند و درس بخواند.(همان، ص 24).
او در سال 1332 به قم رفت . ولی جایی برای سکنی پیدا نکرد. او میگوید: نهایت کمکی که خانواده میتوانستند به من بدهند ماهیانه 20 تومان بود که آنهم به طور مرتب نمیرسید و گاه میشد که حتی یک لقمه نان هم برای شب نداشتم. طوری برنامه ریزی کرده بودم که روزی 6 تا 7 قران بیشتر خرجم نشود که این پول یک نان سنگک و یک سیر پنیر میشد. (همان،ص 26).
نویسنده کتاب خاطرات او مینویسد: محمدتقی چنان مشتاق دانستن بود که همه ساله در امتحانات پایانی شاگرد ممتاز مدرسه شناخته میشد...(همان، ص 20)
او در چنین وضعیتی زندگی و دوران مدرسه و شروع طلبگی را طی میکرد و به لحاظ مالی خود و خانواده اش به شدت در تنگنا بودند مانند دیگر روحانیون آن زمان.
محمد تقی با خانواده "آیة الله " نوری همدانی وصلت کرد که حاصل آن ازدواج ،یک دختر و دو پسر است. درباره پسران او گفته میشود که هر دو تحصیلات حوزوی دارند و یکی از آنها چند سالی نیز در دانشگاه مکگیل کانادا تحصیل کرده است. دختر او نیز همسر "حجت الاسلام" محمدی عراقی رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی است. (مجله گزارش شماره 131-133، ص 49)
سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی یکی از سازمانهای تحت پوشش اعزام نیروهای تروریستی به خارج از کشور بوده است و نیروهای مخصوص ترور در پوشش رایزنی های فرهنگی به کشورهای مورد نظر اعزام می شدند و زمینه را برای ترور نیروهای سیاسی و مخالف ﺁماده می ساختند.
* مبارزات گیوه چی در مدرسه حقانی و جریانات بعد از انقلاب :
بر اساس نوشتههای کتاب خاطرات او، مبارزات" استاد "چندین مرحله داشته است!:
1 - ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی برگزاری جلسات بحث و مشورت در جهت تایید مبارزه علیه این تصویب نامه (همان،ص199)
2 - چاپ مخفیانه اعلامیهها و سخنرانیهای امام ( همان ، ص 201)
3 - ارسال نامه خدمت امام در زندان قیطریه (همان،ص200)
4 - اعزام به مسافرتهای تبلیغاتی از سوی امام؟! جهت تنویر افکار عمومی شهرها، قبل از 15 خرداد 42. (همان، ص202)
نویسنده خاطرات می نویسد : بعد از قیام پانزده خرداد و آغاز نهضت اسلامی، فضلای حوزه به پیشنهاد استاد مصباح تصمیم گرفتند برای مبارزه علیه دستگاه حاکم و پیشبرد اهداف نهضت تشکل منظمی پدید آورند. یازده نفر جمع شدند از فضلای حوزه.... مصباح یزدی - ربانی شیرازی - قدوسی - مشکینی - هاشمی رفسنجانی - آذری قمی - امینی اصفهانی - علی خامنهای - محمد خامنهای - مهدی حائری تهرانی . این تشکل بعد از پیروزی انقلاب جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را تاسیس کردند. (همان،ص 204) - البته اکثر ﺁقایان بالا معتقدند که خود به تنهایی پایه گذار این قضیه بودهاند. در حالی که یکی از دوستان او حجة الاسلام عبایی خراسانی میگوید: بخش اول از دوره دوم فعالیتهای آیة الله مصباح با هیجانات سیاسی 1342 شروع شد. ولی زود خاتمه یافت و به گواه اظهارات مطلعین عمر این فعالیت به یکسال نیز نرسید. آقای مصباح جزو کسانی بود که در سالهای 42 و 43 برخی از اطلاعیههای آن زمان را امضاء کرده است . ولی بعد از آن دیگر اسم ایشان نیست و طی این 15 سال اسمی از آقای مصباح یزدی نیست. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 49).
یکی از کارهایی که گفته می شود مصباح قبل از انقلاب انجام داده است ، انتشار مجله ای است به نام انتقام .
او در ادامه از مبارزات خود میگوید : به اقتضای وفای به آن عهد من تا به حال به یاد ندارم که همکاران آن (نشریه انتقام یکی از دو نشریهای است که او و روحانیون دیگر انتشار دادهاند) را معرفی کرده باشم، البته حالا شاید بتوان گفت که آن سوگند انصراف دارد ولی احتیاطاً چون عهد و پیمانی در کار بوده از معرفی آنان خودداری میکنم، به هر حال جمعی از ارادتمندان خالص امام بودند و ارتباطی با بیوت دیگر نداشتند. این نشریه را به راه انداختند و تقریباً بدون مبالغه نود درصد زحمات آن به عهده خود بنده بود. (همان، ص209)
بعد ساواک در موردی نسبت به استاد مظنون میشود. طبق نوشته نویسنده :آیة الله مصباح ، پس از به دست آوردن سرنخهایی از ایشان (به عنوان مظنون) ، به روستای فیض آباد در حوالی آشتیان متواری شدند و در آنجا ظرف مدت یکی دو هفته دستخط خود را تغییر دادند (همان، ص213)
آیةالله هرگز دستگیر نشد تنها یکبار جهت پاسخگویی به برخی سئوالات احضار شد. (همان، ص215)
از" استاد "به جز اطلاعیهها و بیانیههای زیر دیگر اطلاعی در دست نیست . او بعد از آن به تدریس پرداخت و از کل مسائل و حرکات انقلابی دور شد و هیچ ارتباطی با خمینی، بر خلاف نوشتههای کتاب، نداشت .
عبایی خراسانی میگوید: ایشان با امام ارتباط خاصی نداشتند بلکه من نکتهای را بگویم که در عرض این مدت کسانی خدمت امام رفتند - در صحیفه نور ثبت شده است - حتی از من به عنوان یک طلبه کوچک چند بار اسم آمده است اما تنها یک نوبت آقای مصباح، آن هم با آقای قرائتی با یک عده از مسئولین در مورد مسالهای فرهنگی پیش امام رفتند و از همین معلوم میشود که ایشان با امام معشور نبوده اند . بلکه فقط یکبار با یک جمعی رفتهاند. این مساله شاهد آن است که ایشان بعد از آن زمانی که منزوی شدند دیگر وارد صحنه انقلاب نشدند و در کنار بودند. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 52).
عبایی خراسانی ادامه میدهد : انزوای آقای مصباح ادامه داشت تا اینکه به عنوان ایدئولوگ انقلاب مطرح شد. چه خودش، خود را مطرح کرده باشد و یا دیگران او را مطرح کرده باشند که این موضوع حائز اهمیت است به این دلیل که ایدئولوگ انقلاب بایستی خود با انقلابیون همراه بوده باشد. حال ﺁنکه آقای مصباح که منزوی بود و اصلاً وارد انقلاب نبود.(مجله گزارش، شماره 131-133، ص 51.)
در کل با توجه به اسناد موجود انقلاب اسلامی مصباح تنها 18 امضا پای اطلاعیهها و اعلامیهها زده است .
* تشکیل مدرسه حقانی :
در مورد مدرسه حقانی سخن بسیار است. این مدرسه از پایههای استبداد در ایران و به وجود آورنده نیروهای ضد آزادی است،(در مورد این مدرسه، مطلب جداگانه در نشریه انقلاب اسلامی درج شد ). حجة الاسلام شخصی پوش علی جنتی (پسر آیة الله جنتی و معاون وزیر کشور کابینه احمدی نژاد ) در مورد این مدرسه میگوید: مدیر مدرسه حقانی در بدو ورود من مرحوم شیخ زاده بود. 7 یا 8 ماه که گذشت (سال 1343) شهید قدوسی مدیریت آنجا را بر عهده گرفت.... (خاطرات علی جنتی، سعید فخر زاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 24).
مدرسه حقانی توسط آیة الله قدوسی داماد آیة الله طباطبایی مدیریت و اداره آن مدرسه به عهده آیةالله بهشتی بود. مدیریت مدرسه در سال 1343 بر عهده شیخ زاده بود. اواخر آن سال بر عهده قدوسی نهاده شد. اساتید این مدرسه عبارتند از: حجت الاسلام مصلحی (فرزند آیة الله اراکی) - آیةالله سید حسن طاهریخرمآبادی - آیةالله تقوی - آیةالله محمدیگیلانی - آیةالله مومن - آیة الله محمدعلی گرامی - آیتالله محسن مجتهدشبستری -آیةالله جوادی آملی - آیة الله جنتی - آیة الله خزعلی - آیةالله انصاری شیرازی و دکتر احمد احمدی (پیشین، صص220-24)
نویسنده کتاب خاطرات مصباح یزدی بر خلاف نظر دیگران میخواهد او را به اوج برساند به همین دلیل مینویسد: در راستای تحقق آرمانهای اصلاحی حوزه به ابتکار شهید آیةالله دکتر بهشتی و مرحوم آیة الله ربانی شیرازی مدرسه نوینی که با یک برنامه درسی جدید بتواند طلاب کوشا و مستعد را در مدتی کوتاهتر با بازدهی و ثمردهی بیشتر تربیت کند، زیر نظر مرحوم آیة الله العظمی گلپایگانی تاسیس شد. این مجموعه مدتی در یک ساختمان اجارهای کوچک شروع به فعالیت میکند و پس از آن که ساختمان مدرسه حقانی به همت فرد خیری به نام حاجی حقانی (پدر حقانی سازمان مجاهدین - کتاب خاطرات میثمی) و جمع دیگری از خیرین به اتمام میرسد، تشکیلات آن مدرسه به این ساختمان انتقال مییابد و از مرحوم شهید آیة الله قدوسی برای مدیریت مدرسه حقانی دعوت میشود. شهید بزرگوار از روی ذوق و سلیقه عالی و دقت نظرشان در شناسایی استادان کارآمد و خلاق، از استاد مصباح برای ارایه درسهایی در مدرسه حقانی دعوت کردند... پس از چهار سال عضویت در هیات علمی مدرسه حقانی و همکاری صمیمانه با آیة الله دکتر بهشتی و آیة الله قدوسی، سرانجام استاد بنا به درخواست شهید قدوسی مبنی بر شورایی شدن اداره مدرسه به همراه شهیدان قدوسی و بهشتی وآیةالله جنتی به عضویت هیات مدیره آن مدرسه در آمدند و مدت شش سال علاوه بر تدریس و ارایه راهکارهای علمی و فکری به منظور رونق امر تحصیل و آموزش، در امور اجرایی نیز مشارکت فعال داشتند. (همان، ص 241-242)
مصباح ، پس از درگیریهایی که بین او و بهشتی، بر سر دکتر شریعتی و سختگیرهای مصباح پیش آمد، از مدرسه حقانی خارج شد.
فاضل میبدی میگوید: گاهی آقای مصباح نسبت به افکار دکتر شریعتی خیلی تند میشد . یعنی طوری بود که حس میکردم قضیه دارد از دایره استدلال خارج میشود. بعدها این جلسات مقداری هم سیاسی شد و عدهای از جوانان انقلابی که هوادار دکتر شریعتی بودند از بیرون موضع گرفتند و با این جلسهها مخالفت کردند و دامنهاش به مدرسه حقانی کشید و در آنهم باعث اختلافهایی شد. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 50).
عبایی خراسانی میگوید: البته همین موضعگیریهای آقای مصباح باعث شد تا سرانجام میان او و شهید بهشتی اختلاف نظرهایی به وجود آمد و آقای مصباح با خروج از مدرسه حقانی فعالیت هایش را به همراه آقایان خرازی و استادی در قالب موسسه در راه حق ادامه داد. تقریباً تا پس از رحلت امام از صحنه سیاسی - اجتماعی ایران بر کنار بود. البته در این میان گاه به او برای انجام برخی اقدامات سیاسی نیز مراجعاتی میشد.(مجله گزارش، شماره 131-133، ص 51).
در آن سالها، اختلاف دکتر بهشتی و مصباح زیاد بود به گونهای که خود دکتر بهشتی که از بانیان مدرسه حقانی بود و انگیزه خود از تاسیس این مدرسه را آشنایی طلاب با علم روز و جهان معاصر قرار داد، بعد از بروز اختلافات با جناح راست مدرسه حقانی به رهبری مصباح یزدی بر سر عقاید دکتر علی شریعتی طی یک سخنرانی در جمع طلاب این مدرسه گفت: "مدرسه ای که بخواهد یک مشت انسان لجوج ، پرخاشگر بیجا و متعصب تربیت کند که نتوانند با همه دو کلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟ این نوع موضعگیریها بسیاری از افراد را به یاد چماق های تکفیری میاندازد که در تاریخ درباره عصر تفتیش عقاید کلیسا و قرون وسطی خواندهاند" (بهشتی- کتاب شریعتی ، جستجوگری در مسیر شدن)
پرسشی که محل پیدا می کند اینست : ﺁیا اختلاف رفتار بهشتی و همفکران وی با جناح راست مدرسه حقانی ، پس از انقلاب ، بسود مواضع مصباح یزدی حل نشد؟ مصباح یزدی در سخنرانی ای می گوید :" هر جا که آهنگ مخالفت با ولایت فقیه یا ولی فقیه ساز شده سعی کنید آن را خاموش کنید، اگر از روی نادانی است برایش توضیح دهید و شبههاش را رفع کنید ولی اگر از روی غرض ورزی است او را خفه کنید"! (سخنرانی در جمع بسیجیان شهرستان قروه 7 مرداد 81).
اینجا "آیة الله "کار را تمام می کند و دستور خفه کردن را میدهد! این آیة الله وقتی "فتوای" خفه کردن و این نوع ترور را می داد - در شرع این آیات عظام حتماً باید بدون خونریزی صورت گیرد! مثل خفه کردن چندین نفر از نویسندگان جنایتهای سیاسی که گردانندگان سازمان ترور به ﺁنها "قتلهای زنجیرهای نام نهادند - که همپالگیهای او ماشین اعدام را سالها بود که به راه انداخته بودند.
همان گونه که در بالا دکتر بهشتی در مورد حرکت مصباح گفته بود شاگردان او بلاخره ، همان و بلکه بدتر از ﺁن شدند که بهشتی گفته بود .
"آیة الله "که در کارنامه مبازرات انقلابی او ، هیچ اثری به جز هجده نامه و چند شماره نشریه وجود ندارد، در کتاب خاطرات یکی از دوستانش (مصطفی حائری زاده از اعضای فعال هیات موتلفه) مبارز پیگیر می شود . او می نویسد : درست است که ساواک بالاخره نتوانست ردی از آقای مصباح پیدا کند و ایشان را زندانی سازد. اما ایشان کسی بود که واقعاً در آن شرایط سالهای 42-44 از زندگی و همسر و فرزندش و بلکه از همه راحتی اش گذشته بود. نشریه انتقام را ایشان به تنهایی یا به کمک عدهای چاپ و منتشر میکرد. (همان، ص40)
مصباح ، در سال 56 هم، نامهای در حمایت از خمینی امضا نکرد. در توجیه آن، نویسنده خاطرات مینویسد: استاد در مورد امضا نکردن نامه سال 1356 در حمایت روحانیون از امام میگوید: حقیقت این است که من به آورنده نامه اطمینان نداشتم و گرنه امضای بنده در دهها نامه و بیانیه صریح علیه حکومت هست و در اسناد انقلاب هم ثبت شده و برخی نیز نزد خودم است (همان، ص 263)
وی بعد از خروج از مدرسه حقانی به موسسه "در راه حق " میرود تا آنجا را بسازد!! نویسنده خاطرات او مینویسد: برنامه درسی بخش آموزش موسسه " در راه حق " با برنامه درسی مدرسه حقانی متفاوت بود و در واقع برنامه جدیدی محسوب میشد. در مدرسه حقانی مرحوم بهشتی یک دوره بلند مدت هفده ساله در نظر گرفته بودند که طلاب مستعد و کوشا از همان ابتدای طلبگی پذیرفته میشدند و میباید با نظم و برنامهای متفاوت با برنامههای رایج حوزه به تحصیل میپرداختند . اما استاد مصباح در موسسه " در راه حق " به دلایلی از جمله کمبود بودجه و امکانات لازم و نیز ضرورت تسریع در آموزش مسائل جدید علوم اسلامی، تصمیم گرفتند طلاب علاقهمند و زبدهای را که دروس سطح را به اتمام رسانده و مشغول درس خارج شده بودند را جذب نماید و در یک دوره هشت ساله مبانی اندیشه اسلامی و شیوههای دفاع از مکتب اسلام را به آنان آموزش دهند. از این رو شرط پذیرش در این دوره آن بود که طلاب جزوه درسیای ارایه کنند که نشان دهد دست کم دوسال در درس خارج فقه اصول شرکت کردهاند. (از اینجا بود که بسیاری از نیروهای سرکوبگر به سرعت وارد جریانات نابودی انقلاب شدند و مدرک فقاهت و اجتهاد را گرفتند در حالی باید حدود 20 سال درس میخواندند، با مدتی حدود نصف آن مجتهد شدند)....به این ترتیب اولین دوره آموزش در موسسه در راه حق در سال تحصیلی 54-55 با حدود بیست نفر دانش پژوه آغاز شد... کار آموزش و تحصیل در این دوره تا اواخر سال 57 و اوایل سال 58 ادامه یافت .با پیروزی انقلاب اسلامی، شرایط ویژهای در کشور پدید آمد که "استاد" و شاگردانش برای مقابله با تبلیغات ضد اسلامی منافقین و گروههای چپ ( به اصطلاح آن روز) ناچار شدند درسها را تعطیل کنند و به دفاع از ارزشهای انقلاب و اسلامی بپردازند (زندگی نامه آیت الله مصباح، ص 248)
یکی از روحانیون گروه الف، حجة الاسلام محمدی عراقی است. مسئول سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (همان،ص 251)
*از این زمان بود که باند حقانیهای طرفدار مصباح وارد دستگاههای قضایی و اطلاعاتی شدند و انجام جنایات سال 60 به بعد را بر عهده گرفتند .
در این مورد در کتاب خاطرت نویسنده مینویسد: در مقابل این تبلیغات مخرب (گروهکهای التقاطی) استاد مصباح به دفاع و حمایت فرهنگی از اسلام و انقلاب برخاستند. ایشان درسهای بخش آموزش موسسه در راه حق را تعطیل کردند و طلاب گروه (الف) را که مشغول تحصیل بودند برای مبارزه، بسیج کردند... به این ترتیب همه 20 نفر اعضای گروه (الف) درسها و برنامههای حوزوی خود را تعطیل کردند و برای مبارزه با تفکرات التقاطی در حد لازم برای تبلیغ آماده شدند و به کردستان - گیلان - مازندران - خوزستان - بوشهر رهسپار شدند (یعنی به مقام رسیدند در دادگاهها و زندانها و...) .... (همان، صص 249 - 50)
بعد از آن، "استاد" دست به ایجاد بنیادی جدید زد. نویسنده مینویسد: بنیاد فرهنگی باقر العلوم محلی بود که فارغ التحصیلان دوره پنج ساله موسسه در راه حق بتوانند در آن جذب شوند و تحصیل را به صورت تخصصی در یکی از یازده رشته ادامه دهند.( همان، ص 255) . و در نهایت مصباح دست به تاسیس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی زد . در این باره ، نویسنده مینویسد: با توسعه امور آموزشی و پژوهشی موسسه "در راه حق " و بنیاد فرهنگی باقرالعلوم و گسترش فعالیتهای طلاب شاغل به تحصیل در گروههای مختلف آموزش و پژوهش، کمبود فضا و امکانات برای ادامه فعالیتها کاملاً محسوس بود و برپایی موسسهای جدید که امکانات وسیعتری برای تمرکز امور ﺁموزشی و پژوهشی داشته باشد ضروری مینمود . از این رو استاد مصباح و شورای تصمیم گیری تحت اشراف ایشان بر آن شدند که خدمت حضرت امام برسند و از ایشان تقاضای مساعدت بیشتری کنند. امام با این تقاضا موافقت فرمودند و به امر مبارک ایشان برای احداث ساختمان موسسه جدید قطعه زمینی به مساحت هفت هزار متر مربع از طرف ﺁستانه مقدسه حضرت معصومه به استاد مصباح اهدا شد... که ساخت موسسه در سال 1374 تمام شد (همان،ص257) - که البته دروغ است طبق گفته آیة الله عبایی خراسانی ایشان یکبار آنهم به صورت جمعی به ملاقات آقای خمینی رفته است.
* معرفی بهترین شاگردان و دوستان مصباح یزدی :
حجت الاسلام میرسپاه (گروه ارشد مدرسه و عضو حقانی)- حجت الاسلام ابوالحسن نواب (رییس سازمان تبلیغات اسلامی و برادر نواب اطلاعاتی که در بوسنی کشته شد و داماد حجت الاسلام دکتر زارعان)- حجت الاسلام حائری زاده - حجت الاسلام محمد رضا موسوی فراز (از مرکزآموزشی و پژوهشی امام خمینی)- حجت الاسلام عجمین - حجت الاسلام قطبی - حجت الاسلام دکتر محمد جواد زارعان (خواهر او همسر ابوالحسن نواب است)- حجت الاسلام معصومی (معاون مرکزآموزشی و پژوهشی امام خمینی)- حجت الاسلام ابوالحسن حقانی - حجت الاسلام دکتر رهنما - حجت الاسلام محمد حسین زاده - حجت الاسلام دکتر عباسعلی شاملی - حجت الاسلام علی اکبر مسعودی خمینی - حجت الاسلام شیخ محمد حسین بهجتی اردکانی (امام جمعه اردکان) - حجت الاسلام شیخ علی پهلوانی - آیت الله میرزا حسین نوری - حجت الاسلام غلامرضا فیاضی (از اساتید ممتاز حوزه علمیه قم) - محمود رجبی (معاون و مدیر گروه علوم قرآنی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی)- حجت الاسلام سید محمد غروی (مدیر گروه روانشناسی موسسه امام خمینی)- حجت الاسلامدکتر مرتضی آقا تهرانی (استاد اخلاق حوزه علمیه) - حجت الاسلام محمدی عراقی (رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و داماد آیة الله مصباح) - حجت الاسلام محسن غرویان. این حجت الاسلام همان کسی است که جدیدا بحث جمهوریت و اسلامیت و بی اعتبار بودن ﺁرای مردم را مطرح کرده است. - حجت الاسلام حسین ایرانی - حجت الاسلام حیدر علی ایوبی - حجت الاسلام عبدالرسول عبودیت - حجت الاسلام محمد رضا طباطبایی مدیر جامعه الزهرا - حجت الاسلام نیری یکی از سه قاضی عامل کشتار زندانیان - حجت الاسلامصدیقی - حجت الاسلام مبشری (رییس دادگاههای انقلاب)- حجت الاسلاممویدی - حجت الاسلامداراب کلایی - حجت الاسلاماحمد رهنمایی - حجت الاسلامدکتر محمد فنایی - حجت الاسلام نمازی - حجت الاسلام دکتر شمالی.. (همان، ص 104) و از دیگر دوستان استاد که در جلساتی با هم شرکت میکردند شیخ عزیزالله خوشوقت (یکی از مفتیان جنایتهای سیاسی " قتلهای زنجیرهای " و پدر عروس یکی از فرزندان خامنهای) - حجت الاسلام مجید رشید پور - حجت الاسلام سید ابراهیم خسروشاهی - حجت الاسلام شیخ محمد علی واعظ و حجت الاسلامسعادت پرور (همان ،ص97)
افرادی که نام ﺁنها در بالا ذکر شد ، به احتمال زیاد از افرادی هستند که در انتخابات ﺁینده در ایران که انتخابات مجلس خبرگان است شرکت خواهند کرد و به احتمال زیاد از اعضای خبرگان خواهند شد .
مصباح در مورد لباس روحانیت نظر بسیار خاصی دارد که مستند قولش معلوم نیست : وی در گفتگو با حجت الاسلام دکتر شاملی ، به او که قصد داشته در تحصیل خارج از کشور لباس نپوشد، گفته است : آیا شما هیچ گاه در وجوب نماز صبح تردیدی کردهای؟ (حجت الاسلام شاملی گفت : " گفتم شما پوشیدن لباس را به اندازه نماز صبح واجب میدانید؟ ) استاد فرمود : " بلی به خاطر آثار و برکاتی که دارد این چنین است " (همان، ص79)
یکی از توهم ها که مصباح و فرقه اش ساخته اند همین لباس روحانیت است که در قداست ﺁن هیچ شکی برای او و مریدانش وجود ندارد. استاد این لباس را لباس پیامبر و ائمه می داند و می گوید هر کس که این لباس را پوشیده باشد نماینده ﺁنان است و احترام او واجب شرعی است و می گوید این لباس وجودش موجب برکت برای هر قومی است. با وجود این، خود رفتاری متناقض با ادعایش دارد :
حجت الاسلام دکتر عجمین از شاگردان مصباح میگوید: ابعاد عرفانی شخصیت استاد مصباح به قدری جذاب است که در یکی از سفرهای خارجی ایشان، یک کشیشش مسیحی پشت سر ایشان به نماز ایستاده بود و بعد از نماز گفته بود من از سجده شما خیلی لذت بردم (همان،صص 66-65).
احتمالاً در یکی از این سفرها بود که آیة الله به خاطر مسائل عرفانی ، در جشن بالماسکه نیز شرکت کرده بودند.گفته می شود که استاد برخی اوقات برای اشنایی با مراسم هالوین به صورت مخفی و با لباس ملبس به لباس ﺁدم های معمولی در این جشن شرکت می کند.
نویسنده در کتاب خاطرات در مورد مناظره استاد میگوید: جلسات مناظره استاد مصباح و احسان طبری - از سرسپردگان و تئوریسینهای حزب توده - از نمونههای بارز مبارزات ایشان با الحاد است. این جلسات در بدو پیروزی انقلاب برگزار شد...
شاید همین تلاشهای علمی استاد در نقد مارکسیسم بود که سبب شد آقای طبری در اواخر عمر خود به اشتباه خویش و خطای تئوریهای مارکسیسم پی ببرد و به دامان پاک عقیده اسلامی بازگردد. (همان،ص 227)
البته خاطره نویس نمینویسد چگونه طبری به دامان " عقیده پاک اسلامی " باز گشت ؟ زیرا همین " بازگشت " را نیز ، در باره سعیدی سیرجانی، ترتیب دادند . بعد معلوم شد با چه روشهای دهشتناکی او را به اصطلاح از نظریاتش" بازگرداندند"! این روش روشی بود که حکم اجرای ﺁن را " استاد " به امثال ﺁقای سعید امامی و فلاحیان و حسینیان و رازینی و پور محمدی و ... ﺁموزش داده بود .
* در مورد خشونت و اخلاق مصباح، ابوالحسن نواب میگوید: ایشان کانون محبت است... چه کسی از زبان ایشان آزار شخصی دیده است ؟ چه کسی از برخورد فیزیکی ایشان خاطرهای دارد؟ چگونه میگویند ایشان تئوریسین خشونت است ؟ (همان، ص49)
در جواب نواب ، باید نظری کوتاه به دو سه جمله از بیانات ضد خشونت آیة الله بیندازیم:البته در بالا اظهار نظرهای او را ﺁورده ایم . کتاب " جنگ و جهاد در قرﺁن " که ناچیز کردن و از خود بیگانه کردن اسلام در بیان خشونت است ، در دسترس همگان است . با وجود این، اظهار نظرهای دیگری از او را می ﺁوریم :
- اگر با دلایل قطعی برای مردم ثابت شد که توطئهای علیه نظام اسلامی در کار است و میخواهند این نظام را براندازند، دیگران به هر دلیلی هم توجه ندارند، یا صلاح خودشان نمیدانند، اگر مردم قطعیت پیدا کردند خودشان اقدام باید بکنند، این هم از مواردی است که خشونت جایز است .
(ویژه نامه لثارات الحسین برای مصباح - 11 شهریور 1378)
- اما این شیاطین فراموش کردهاند و خیال کردهاند با تبلیغ تساهل و تسامح، غیرت نواب صفویها و فداییان از بین رفته است. غافل از اینکه آن روح الان هم در پیکر جوانان بسیجی ما وجود دارد. البته در آن زمان کسی که کتاب ورجاوند بنیاد را نازل کرد به دست فداییان اسلام به درک واصل شد و امروز جانشینان کسروی در صدد هستند دین، کتاب و پیامبر جدیدی را عرضه کنند و دارند کتابهای کسروی را تجدید چاپ میکنند. (لثارات الحسین، شماره70، ص 2)
* "آیة الله "دروغهای جالبی در مورد چمدانهای پر از دلار خارجیها برای روزنامه نگاران را به سطح جامعه کشاند ولی هرگز نتوانست حتی یک دلار از آنها را ثابت کند و مشکلی هم برای او پیش نیامد زیرا وی یکی از محکمات دین اسلام است . آیة الله محسن مجتهد شبستری میگوید: مسئله اهانت به آقای مصباح و شخص نیست. بلکه منظور اهانت به احکام اسلام است چون ایشان از محکمات اسلام دفاع میکند. (زندگی نامه آیة الله مصباح، ص 284)
*نظریه حرکت قسری و ترور:
- او واضع نظریه " حرکت قسری " است. در این "نظریه" او از نظریه "قهر که مامای تاریخ است " پیروی می کند . به احتمال نزدیک به یقین ، احسان طبری از این پیرو فلسفه یونانی چیزی نیاموخت اما او از نظریه خشونت استالینی همه چیز ﺁموخت. هرچند پیرو فیلسوفان یونانی معروف به " فیلسوفان جانبدار استبداد " است که معتقد بودند بعلت نادانی مردم ، به هدف خوب ، با خشونت باید رسید. پس، نیازی به ﺁموزش نداشت. جز اینکه ﺁئین خشونتی که استالینیستها باب کردند ، توجیه روز پسند خشونت را در اختیار او گذاشت:
-" استاد" در حال حاضر مسئول مبارزه با کلیه نیروهای آزاد اندیش است . علاوه بر آن در حال انقلاب فرهنگی میباشد .در عین حال ، به همراه ذوالقدر و باهنر و مجتبی هاشمی و... در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی در حال برنامه ریزی سرکوب آزادی در ایران است. استاد که برای بر سر کار ﺁوردن احمدی نژاد بسیار کوشید، قصد دارد ایران را با افکار و ایده های خود به نابودی بکشاند .
- فتوی دادن نیز از کارهای اساسی "استاد "میباشد . در مورد جنایتهای سیاسی ، به اصطلاح قتلهای زنجیرهای ، تعدادی از فتواهای قتل را" استاد "صادر کرده است : در اعترافات سعید امامی در جلد 16 پرونده صفحه 384 هنگامی که بازجو از وی سؤال مینماید آیا اعدامها رویه امنیتی داشت و با حکم "حفظ نظام از واجبات است" انجام میشد یا حکمهای موضوعی نیز داشت؟ جواب میدهد: فلاحیان با وجود آنکه خود حاکم شرع بود، اما معمولا" و در موارد حساس احکام حذف محاربان را شخصا" صادر نمیکرد. او این احکام را از آیةالله خوشوقت (پدر یکی از عروسهای آقای خامنهای و دوست نزدیک آیة الله استاد! مصباح) - آیةالله مصباح، آیةالله خزعلی، آیةالله جنتی و گاها" نیز از حجةالاسلام محسنی اژهای دریافت میکرد و بدست ما میداد. ( این اشخاص شاخه "روحانی " سازمان ترور را تشکیل میدهند ) ما فقط به آقایان اخبار و اطلاعات میرساندیم و بعد هم منتظر دستور میماندیم . مثلا" وقتی باخبر شدیم که حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولایت امر اهانت میکند. آن را ارجاع دادیم و بلافاصله دستور آمد که همه رفت و آمدهای ایشان را زیر نظر بگیرید و از مکالمات و ملاقاتهای ایشان نوار تهیه کنید. ما هم بمدت یکسال همین کار را کردیم. متاسفانه حاج احمد آقا به راه یک طرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحیان به من ابلاغ کرد مضطرب شدم و حتی به تردید فرو رفتم. دو روز بعد، همراه با آقای فلاحیان به دیدار آیةالله مصباح رفتیم، آقایان محسنی اژهای و بادامچیان هم آنجا بودند البته بعدا" حاج آقا خوشوقت هم از بیت آمدند آنجا و نظر جمع بر این بود که نباید به کسانی که با ولی امر مسلمین خصومت میکنند، رحم کرد ...
* "استاد " در توجیه امور مربوط به ترور و قتل و اینکه ابتدا دستور باشد و یا بعد از ترور، مفتی تایید کند ، برغم ممنوعیت ترور در اسلام ، با جعل معنی برای کلمه ( ارهاب) و با جعل تاریخ، دلیل، می تراشد و به شرح زیر " حکم دینی " جعل می کند :
" ابولوءلوء پیش حضرت علی می رود و میگوید که خلیفه وقت دارد به اسلام خیانت میکند و من میخواهم او را بکشم. شما به عنوان ولایت اجازه می دهید؟ حضرت علی به او نگاه میکند و میگوید : تو به وظیفه ات عمل کن. من به تو چیزی نمیگویم. ابولوءلوء خلیفه را میکشد، پیش حضرت علی برمیگردد و می گوید که من خلیفه را کشتم و حالا دنبال من هستند تا مرا بکشند. حضرت علی میگوید که تو به وظیفه ات عمل کرده ای . او را به کاشان میفرستد و همیشه هم از عطایای ولایت بهره مند بوده است. مصباح ادامه میدهد : ما در قبال سکوت مقام ولایت مسئولیم.
* نظر فرقه در مورد دکتر علی شریعتی :
محمد یزدی در جریان دکتر شریعتی دست به افشای عدهای از همرزمان خود میزند و مینویسد: " در بین دوستان بنده آیة الله مصباح جبههگیری تندی علیه دکتر شریعتی نمود و در کمال صراحت علیه دکتر اقدام به مبارزه فرهنگی نمود . بنده به ایشان اعتراض کردم که من بر این باورم که شیوه شریعتی بسیار خطرناک است، اما لزومی نمیبینم که با تندی و صراحت با این قضیه برخورد کنیم . آقای مصباح گفت قضیه حساستر از این حرفهاست که شما گمان میکنید." ( کتاب خاطرات ﺁیت الله یزدی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ص 227)
و باز در این مورد مینویسد: " در جریان شریعتی و مرحوم مطهری که در میان مردم به خصوص جوانان فرهنگ دوست، شکافی ایجاد کرده بود، جامعه مدرسین جلسات متعددی تشکیل داد و بحثهای مسبوطی مطرح کرد. آقای مصباح در آن ماجرا قائل به دیدگاه خاصی بودند و بقیه اعضای جامعه در برابر ایشان قرار داشتند. جلسه مزبور منزل آیة الله حسین نوری همدانی (مصباح داماد ایشان است - برادر نوری همدانی از اعضای پر و پا قرص دوره ها با سید مصطفی خمینی بود). تشکیل شده بود و بحث به مرز کفر و ایمان رسیده بود. در آن جلسه آقایان: محمد محمدی گیلانی، مظاهری و سید علی اکبر موسوی یزدی هم حضور داشتند. ای کاش در آن جلسه ضبط صوتی بود تا گفتگوها را ضبط میکرد که در این صورت نواری به یاد ماندنی الآن وجود داشت. بعضیها صریحاً شریعتی را تکفیر میکردند و بعضی دیگر نظر ملایمتری داشتند و او را مسلمان درجه یک میدانستند. بنده مامور شده بودم که طرفداران دو نظریه متضاد را در مورد شریعتی در کنار هم جمع کنم تا به نظر مشترکی برسیم. درآن جلسه افرادی که با کفر و تکفیر شریعتی مخالف بودند از نظرات مرحوم ملاصدرا یاد میکردند و میگفتند: نه مگر این که این محقق هم در کتاب اسفارش نظرات ظاهراً کفرآمیزی را مطرح کرده است؟. آیت الله جوادی آملی هم در این جلسه حضور داشتند و از آقای وحید خراسانی (پدر زن صادق لاریجانی) هم با آنکه عضو جامعه نبودند، به دلیل نقش داشتن ایشان در مسائل، دعوت به عمل آمده بود. بنده به خاطر دارم که در آن جلسه، وقتی بحث به طول انجامید عرض کردم: بحث و اختلاف علمی همیشه درحوزهها بوده و خواهد بود. اما این جلسه یک جلسه علمی نیست و بیشتر رنگ سیاسی - اجتماعی دارد. بر این اساس پیشنهاد شد که این جمع به طور یکپارچه نظر خود را راجع به مسلمان یا کافر بودن شریعتی اعلام کند. خوشبختانه این پیشنهاد پذیرفته شد و پس از شور و مشورت آقایان به این نتیجه رسیدند که اعلام کفر در مورد شریعتی بازتاب خوبی ندارد و در کل به مصلحت اسلام و مسلمین نیست. (یعنی مصلحت را در نظر گرفتند وگرنه آنها شریعتی را کافر میدانند).
بنده خودم در آن جلسه به برخی از دلایلی که به عنوان شاهد بر کفر شریعتی ذکر شد، پاسخ گفتم و عرض کردم: کسی که وارد گود تحقیق میشود حق دارد که راجع به مسائل نظر دهد . مگر علمای بزرگ چنین حقی را ندارند؟ البته باید دقیقاً بررسی شود که لغزشهای شریعتی در چه مسائل فرعی و جزئی است و هدف او از انکار بعضی مسائل یا اهانت به بعضی از علماء چیست؟ آنچه مسلم است این است که اینها به تنهایی دلیل بر کفر و زندقه نمیشود... خوشبختانه در آن جلسه موفق شدم که جرات تکفیر شریعتی را از آقایان گرفتم. سرانجام به این نتیجه رسیدند که دخالت آقایان در این مقوله - چه اثباتاً یا نفیاً - موجب بزرگ شدن قضیه خواهد شد. بنابراین بهتر آن است که جامعه مدرسین در این رابطه دخالت نکند. ... بعد از آن قرار بر سکوت نهاده شد، مطرح گردید که آقای مصباح یزدی که در جلسه حضور ندارد احتمالاً به فعالیتهای خود علیه شریعتی درجلسه آقای اسلامی ادامه خواهد داد. در این خصوص چه کنیم؟ عنوان شد که تکلیف کردن آقای مصباح به سکوت صحیح به نظر نمیرسد و ایشان تکلیف خود را بهتر میداند... وقتی موضوع به اطلاع آقای مصباح رسید ایشان گفتند من دست از برنامه هایم علیه شریعتی بر نمیدارم چون به شدت از این جهت احساس خطر میکنم... حاصل صحبتهایی که در جلسه جامعه مطرح شد از طریق آقای سید علی محقق فرزند مرحوم داماد (که خود داماد آیت الله حائری بود. که عضو بود و با شهید مطهری نسبت فامیلی داشت) به اطلاع آن شهید رسید و ایشان هم همچنان بر این عقیده خود پای فشردند که من دیگر به حسینیه ارشاد نخواهم رفت... در میان جمع ما برخی کسان همچنان بر این اعتقاد باطنی خود پای میفشردند که اظهاراتی همچون اظهارات شریعتی موجب خروج از دین است. تازه اگر هم نتوان او را کافر دانست، مسلمان دانستن او هم صحیح نیست.... در میان فضلای حوزه علمیه قم، اختلافات زیادی راجع به شریعتی وجود داشت. برخی از افراد قائل به ارتداد او بودند و حتی جواز قتل او را صادر کرده بودند.(گفته میشود مصباح یکی از این افراد بود). برخی دیگر دقیقاً بر عکس او را یک سخنران اسلامی و مفید به حال جامعه میدانستند و بر این عقیده بودند که شریعتی دست کم جوانان این مرز و بوم را از مراکز فساد و فحشا و سینماها جدا میکند و به دامن اسلامی میاندازد و این خود خدمت بزرگی است و روحانیت اگر راست میگوید دست جوانان به راه آمده توسط شریعتی را بگیرد و باقی راه را به آنها نشان دهد....مراجع تقلید در قم تا آنجا که من اطلاع دارم با شریعتی مخالف بودند به خصوص بعد از اظهارات او راجع به مرحوم مجلسی در کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی... بنده خود شخصاً نسبت به دکتر شریعتی بر این باور نیستم که او نعوذ بالله غیر مسلم است ولی مسلمانی است که رسوبات فکری موجود در محیط تحصیلی او در عمق اندیشهاش جا گرفته بود و رهایش نمیکرد. از سویی دوست داشت مروج دین باشد و از طرف دیگر نمیخواست از افکار شکل یافتهاش دست بردارد. او خود را مرهون اساتید غربیاش میدانست و حتی خود تصریح میکرد که من دین شناس نیستم و تنها در خصوص جامعهشناسی مهارت دارم. به نظر میرسد که او یک نگاه بیرونی به دین اسلام دارد و شناخت عمیقی نسبت به دین آنگونه که خیلیها در مورد او گمان میکنند نداشت. " خاطرات ایت الله یزدی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی - (کتابهمان، صص 281-2-3-4-5)
برای روشنتر شدن دیدگاه برخی از این افراد (روحانیون) به نظرات برخی از آنها نظر میاندازیم: حجة الاسلام مسعودی خمینی- یکی از شاگردان مصباح یزدی و از افرادی که به فرقه مصباحیه نزدیک است - در مورد شریعتی میگوید: " در میان کتابهای شریعتی، کتاب کویر کتاب عجیب و غریبی است و من به درستی متوجه نشدم که نویسنده در صدد بیان چه مطلبی است. نظر من این بود که دکتر شریعتی، عنصر بسیار خوبی است . بعد نظر آقای مصباح را جویا شدم. با تندی گفت: تو چرا این حرف را میزنی و با این فرد موافقت میکنی؟ گفتم چرا؟ گفت مگر تو نمیدانی او کیست؟ گفتم نه. گفت با مطالعه کتابهایش معلوم میشود. گفتم کتابهایش را خواندهام و موارد محدودی هم اشکال پیدا کردم حالا نظر شما چیست؟ گفت به نظر من شریعتی یک انسان منحرف و بسیار مضر برای اسلام و انقلاب است تو روی چه حسابی او را خوب میدانی؟ بعد آقای مصباح، اشکالاتی را که من به کتاب اسلامشناسی وارد کرده بودم مطالعه و تایید کرد و گفت اشکالات خوبی گرفتهای من هم نظرم همین موارد است به اضافه مواردی دیگر. " او می نویسد: " به نظرم رسید که امام طی مرقومهای برای آقای مطهری ابراز کردند که شریعتی را تعدیل یا اخراج کنید البته یقین نداشتم که امام چنین جملهای را فرموده باشند. حتی بعد از اینکه امام به قم آمدند در صدد بودم که از خود ایشان سئوال کنم ولی موقعیت فراهم نشد. " ( خاطرات مسعودی خمینی، جواد امامی، 1381، مرکز استاد انقلاب اسلامی، ص 347-8). )
مسعودی خمینی مینویسد: " بعد از اینکه هویت شریعتی و انحرافات او اندکی خودش را نشان داد، در اولین فرصت که به سیرجان برگشتم علم مخالفت را با او برافراشتم و در جلسات دوشنبه که با جوانان شهر داشتیم هر بار بخشی از نقدهایی که بر کتابهای شریعتی نوشته بودم برای حضار میخواندم و علنا ابراز میکردم. وی ادامه میدهد: یکی از خصوصیات دکتر شریعتی که واقعاً برای اسلام و انقلاب مضر بود مخالفت او با روحانیت بود اگر در کتابهای ایشان دقت کنید این معنا را به وضوح مییابید. ایشان عمیقاً به اسلام منهای روحانیت میاندیشید." (همان، ص 350)
از افراد دیگری که خود مظهر جهالت است، حجة الاسلام دعاگو سخنگوی ستاد ائمه نماز جمعه تهران است. او می نویسد : " از اشکالات شریعتی نداشتن تعهد شایسته مانند یک انقلابی مسلمان نسبت به مسائل شرعی بود، به گونهای که افراد مختلف نقل میکردند مرحوم دکتر شریعتی پایبندی عملی شایسته و در شان انقلابی نسبت به بعضی از وظایف عبادی نداشت و مثل افراد سهل انگار عمل میکرد به عبارت دیگر آن تعبدی که یک مسلمان به معنی واقعی نسبت به تکالیف شرعی دارد مرحوم شریعتی نداشت . به همین دلیل ایشان از لحاظ معنوی و عرفانی نمیتوانست الگویی برای نسل جوان ما باشد . " ( خاطرات حجة الاسلام دعاگو، ص 206) البته اگر دکتر شهید نمی شد مسلما بعد از انقلاب توسط همین افراد اعدام میشد.
"آیة الله"خزعلی مانند دیگر دوستانش در مورد دکترشریعتی میگوید: به همین علت اجانب برای ما حسینیه ارشاد ساختند. یادم میآید مؤمنین آن جا را یزیدیه اضلال میخواندند. چون حمله به دستگاه پهلوی چاشنی روز بود، بعضی مواقع به رژیم در حسینیه ارشاد حمله میشد . اما این برای اغفال مردم بود. با شروع کار حسینیه کمکم در مساجد تفرقه و اختلاف وارد شد میخواستند در بین مردم چنین چیزی را جا بیندازند که روشنفکر جایش در حسینیه ارشاد و واپس گرا جایش در مساجد است. در حسینیه ارشاد، دختر و پسر جوان و دانشجویان جمع میشدند که البته خود یک خطر بود. مرحوم مطهری و حضرت امام با اقدامات و سخنان خود این توطئه را خنثی کردند. حسینیه ارشاد در حال ضربه زدن به وحدت بین دانشجو و روحانی و دیگر گروهها و دستههای مردم بود. مرحوم مطهری نخستین کسی بود که پی برد حسینیه ارشاد خلاف ارشاد مردم حرکت میکند . یک روز ایشان به من و مرحوم هاشمی نژاد گفت: من نسبت به آینده اسلام احساس خطر میکنم چون این شریعتی و دوستانش مطالب ساده اسلام را نمیفهمند. مرحوم مطهری مستقیم و غیر مستقیم خطر مذکور را در مجامع و مجالس بازگو کرد و حتی این مسئله تا حدودی منجر به انزوای ایشان گردید. ( همان اثر، ص135). وی ادامه میدهد: البته اکنون اذهان مردم و جوانان نسبت به دکتر شریعتی روشن شده است. افراد انقلابی ما گاهی او را در ردیف مطهری و بهشتی قرار میدادند که البته برای من تأثر آوربود. وی ادامه میدهد: آن زمان اگر حرفی میزدیم ممکن بود برخی تصور کنند چون شریعتی را به چشم یک رقیب میبینیم این نظر را درباره او دادیم . ولی اکنون وضعیت تغییر پیدا کرده است میتوانیم واقعیتها را به مردم بگوییم (خاطرات حجت الاسلام و المسلمین خزعلی، ص137) .
وی خاطرهای دارد از دکتر شریعتی که جالب است. میگوید: دریک جلسهای که اینجانب، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح و آقای هاشمی رفسنجانی حضور داشتند (در منزلی نزدیک سید خندان در خانه فردی به نام صادق پیراهن دوز) ما تعرضاتی به شریعتی - که در آن جلسه نیز حضور داشت - کردیم. البته مرحوم بهشتی تعرضاتش غیر صریح بود . ولی من و شهید مطهری صریح و روشن علیه شریعتی موضعگیری کردیم. دکتر شریعتی در این جلسه ادعا کرد که من پشتیبان روحانیت هستم. مرحوم مطهری ضمن رد سخنان او گفت: شما ادعا میکنید که وحدت حوزه و دانشگاه را شما بنا نهادهاید. ولی واقعیت این است که آقای طالقانی این کار را بیست و چند سال قبل انجام داد. شما به اندازه یک خربوزه فروش هم برای روحانیت احترام قائل نشدید. چون شما گفتهاید روحانیون اگر صدای خوبی داشته باشند روضه خوان میشوند، اگر نداشته باشند و استعداد مختصری داشته باشند مسئله گو میشوند و اگر این دو را نداشته باشند امام جماعت میشوند.(خاطرات حجت الاسلام و المسلمین خزعلی، ص136).
شاید این مطلب ادامه داشته باشد...!
این مطلب از نویسنده است و مسئولیت آن را به عهده می گیرد
(استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلا مانع است)
©® http: //green-democracy.blogspot.com
E-mail: green_democracy@yahoo.com
.........................................................a.r.s