دموکراسی سبز

۱۳۸۹ تیر ۲۵, جمعه

سایه شیطان بر زمین فرقه مصباحیه/ مصباح یزدی مروج مرام خشونت



سایه شیطان بر زمین فرقه مصباحیه/ مصباح یزدی مروج مرام خشونت


سلام

در ادامه این مطلب و طبق قولی که داده بودم مطلبی است که نگاهی مستند و واقع بینانه بر زندگی شخصیت محمد تقی گیوه چی معروف به مصباح یزدی دارد، نگاهی به گذشته و حال او ، و تحلیلی بر تفکرات و اندیشه های او و مدارکی مستند از گفته ها و سخنان او.






مطلبی که در ادامه این مطلب مشاهد و مطالعه خواهید کرد برگرفته از جستجو ها و یا پاره نوشته هایی است که من در جستو جوی شخصی خود در باره این شخصیت جمع آوری کرده ام. اما نا گفته های بسیاری نیز در مورد این شخصیت وجود دارد...









تاریخچه زندگی سیاسی مصباح یزدی بر محور قدرت ستائی :
این فصل را در دو قسمت مطالعه می کنید . در قسمت اول زندگی نامه سیاسی و چگونگی شکل گرفتن طرزفکر او بر محور قدرت و در قسمت دوم ، چند خبر گویای طرزفکر و صداقت امروز او .

زندگی نامه سیاسی محمد تقی گیوه چی معروف به مصباح یزدی مروج مرام خشونت :

او درسال 1313 به دنیا ﺁمده است . از افرادی است که حتی یک روز در تاریخ انقلاب ایران دستگیر نشد و علاوه بر آن تنها در تاریخ مبارزاتش 18 نامه و بیانیه را امضا کرده است. و در کوران انقلاب جایی نداشت و تنها برای نابودی نسل جوان ایران وارد صحنه شد. اعضای فرقه او ،او را استاد خطاب می کنند. تئوری خشونت را او به دستور و همکاری خامنه‏ای جعل و به اسلام نسبت داده است . متفکر اصلی انصار حزب الله و "ارزشیون" و امام زمانی ها و تروریست‏های وزارت اطلاعات و روحانیت سرکوبگر است.

* وضعیت زندگی، دوران کودکی و خانوادگی و مالی او : نویسنده کتاب زندگی نامه او، در مورد وضعیت زندگی اومی نویسد: زندگی پدر و مادر استاد در منزل میراثی مادرشان با سختی بسیار می‏گذشت. مادر با کمک خاله‏ها در خانه جوراب می‏بافتند تا پدر برای گذران زندگی جوراب‏ها را در مغازه بفروشد . این شغل بسیار کم درآمد بود به طوری که پدر می‏بایست هر از چندی مبلغی قرض می‏کرد تا به زندگیش سامان دهد. (زندگی‏نامه آیة ‏الله مصباح، ص 19).

خود" استاد" مرام خشونت می‏گوید: یادم می‏آید بهترین غذایی که دوست داشتیم و هفته‏ای یک مرتبه می‏خوردیم این بود که با برادرم از مدرسه که می‏آمدیم، دو ریال و ده شاهی سرشیر می‏خریدیم و مادر کمی آب قند درست می‏کرد و با این سرشیر قاطی می‏کرد و این بهترین شام آخر هفته بود.(همان، ص 19)

و اما افسانه تولد او : بیش از تولد محمد تقی، مادرش خواب می‏بیند که قرآن به دنیا آورده است. با نگرانی خواب خود را نزد معّبری به نام سید محمد رضا امامیه که از علمای یزد بود باز می‏گوید. سید در پاسخ می‏گوید: فرزندی که متولد می‏شود پسر است و بشارت باد که او عالم و حامی قرﺁن خواهد شد (همان، ص20)

در اینجا دیده می شود زندگی نامه سازان برای اسطوره ساختن از یکی از بی باک ترین افترازنندگان به قرﺁن، همان کار را می کنند که در باره بسیاری از جنایتکاران بزرگ کرده اند : افسانه ساختن برای تولد . این شخص نیز ﺁنچه در بیداری می کند، برانیگختن به جنایت و پرداختن به فساد مالی و فساد سیاسی ( علاوه بر ترویج خشونت، واجب کردن تقلب در انتخابات ) ، است . ناگزیر می باید با خواب ها، جنایت و فساد پیشگی را پوشاند .

محمدتقی نوجوان در سال 1325- 26 دوره ابتدایی را به پایان برد. و وارد مدرسه شفیعیه شد و در سال 1330 به همراه خانواده همگی راهی نجف شدند . ولی سال بعد به ایران بازگشتند. او بعد می‏خواست به قم برود ولی وضع مالیش خوب نبود. منتهی او معتقد بود: درس خواندن در حوزه یک واجب شرعی است که رضایت والدین در آن دخالتی ندارد.! (همان،صص 23-24)

برادر کوچکتر محمدتقی... یک چراغ فیتیله و یک قابلمه و یک قاشق و یک قوری فلزی برای برادر خود خرید تا با خیال آسوده‏تر در قم زندگی کند و درس بخواند.(همان، ص 24).

او در سال 1332 به قم رفت . ولی جایی برای سکنی پیدا نکرد. او می‏گوید: نهایت کمکی که خانواده می‏توانستند به من بدهند ماهیانه 20 تومان بود که آنهم به طور مرتب نمی‏رسید و گاه می‏شد که حتی یک لقمه نان هم برای شب نداشتم. طوری برنامه ریزی کرده بودم که روزی 6 تا 7 قران بیشتر خرجم نشود که این پول یک نان سنگک و یک سیر پنیر می‏شد. (همان،ص 26).

نویسنده کتاب خاطرات او می‏نویسد: محمدتقی چنان مشتاق دانستن بود که همه ساله در امتحانات پایانی شاگرد ممتاز مدرسه شناخته می‏شد...(همان، ص 20)

او در چنین وضعیتی زندگی و دوران مدرسه و شروع طلبگی را طی میکرد و به لحاظ مالی خود و خانواده اش به شدت در تنگنا بودند مانند دیگر روحانیون آن زمان.

محمد تقی با خانواده "آیة الله " نوری همدانی وصلت کرد که حاصل آن ازدواج ،یک دختر و دو پسر است. درباره پسران او گفته می‏شود که هر دو تحصیلات حوزوی دارند و یکی از آنها چند سالی نیز در دانشگاه مک‏گیل کانادا تحصیل کرده است. دختر او نیز همسر "حجت الاسلام" محمدی عراقی رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی است. (مجله گزارش شماره 131-133، ص 49)

سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی یکی از سازمانهای تحت پوشش اعزام نیروهای تروریستی به خارج از کشور بوده است و نیروهای مخصوص ترور در پوشش رایزنی های فرهنگی به کشورهای مورد نظر اعزام می شدند و زمینه را برای ترور نیروهای سیاسی و مخالف ﺁماده می ساختند.

* مبارزات گیوه چی در مدرسه حقانی و جریانات بعد از انقلاب :

بر اساس نوشته‏های کتاب خاطرات او، مبارزات" استاد "چندین مرحله داشته است!:

1 - ماجرای انجمن‏های ایالتی و ولایتی برگزاری جلسات بحث و مشورت در جهت تایید مبارزه علیه این تصویب نامه (همان،ص199)
2 - چاپ مخفیانه اعلامیه‏ها و سخنرانی‏های امام ( همان ، ص 201)
3 - ارسال نامه خدمت امام در زندان قیطریه (همان،ص200)
4 - اعزام به مسافرتهای تبلیغاتی از سوی امام؟! جهت تنویر افکار عمومی شهرها، قبل از 15 خرداد 42. (همان، ص202)

نویسنده خاطرات می نویسد : بعد از قیام پانزده خرداد و آغاز نهضت اسلامی، فضلای حوزه به پیشنهاد استاد مصباح تصمیم گرفتند برای مبارزه علیه دستگاه حاکم و پیشبرد اهداف نهضت تشکل منظمی پدید آورند. یازده نفر جمع شدند از فضلای حوزه.... مصباح یزدی - ربانی شیرازی - قدوسی - مشکینی - هاشمی رفسنجانی - آذری قمی - امینی اصفهانی - علی خامنه‏ای - محمد خامنه‏ای - مهدی حائری تهرانی . این تشکل بعد از پیروزی انقلاب جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را تاسیس کردند. (همان،ص 204) - البته اکثر ﺁقایان بالا معتقدند که خود به تنهایی پایه گذار این قضیه بوده‏اند. در حالی که یکی از دوستان او حجة الاسلام عبایی خراسانی می‏گوید: بخش اول از دوره دوم فعالیت‏های آیة الله مصباح با هیجانات سیاسی 1342 شروع شد. ولی زود خاتمه یافت و به گواه اظهارات مطلعین عمر این فعالیت به یکسال نیز نرسید. آقای مصباح جزو کسانی بود که در سالهای 42 و 43 برخی از اطلاعیه‏های آن زمان را امضاء کرده است . ولی بعد از آن دیگر اسم ایشان نیست و طی این 15 سال اسمی از آقای مصباح یزدی نیست. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 49).

یکی از کارهایی که گفته می شود مصباح قبل از انقلاب انجام داده است ، انتشار مجله ای است به نام انتقام .

او در ادامه از مبارزات خود می‏گوید : به اقتضای وفای به آن عهد من تا به حال به یاد ندارم که همکاران آن (نشریه انتقام یکی از دو نشریه‏ای است که او و روحانیون دیگر انتشار داده‏اند) را معرفی کرده باشم، البته حالا شاید بتوان گفت که آن سوگند انصراف دارد ولی احتیاطاً چون عهد و پیمانی در کار بوده از معرفی آنان خودداری می‏کنم، به هر حال جمعی از ارادتمندان خالص امام بودند و ارتباطی با بیوت دیگر نداشتند. این نشریه را به راه انداختند و تقریباً بدون مبالغه نود درصد زحمات آن به عهده خود بنده بود. (همان، ص209)

بعد ساواک در موردی نسبت به استاد مظنون می‏شود. طبق نوشته نویسنده :آیة الله مصباح ، پس از به دست آوردن سرنخهایی از ایشان (به عنوان مظنون) ، به روستای فیض آباد در حوالی آشتیان متواری شدند و در آنجا ظرف مدت یکی دو هفته دستخط خود را تغییر دادند (همان، ص213)

آیة‏الله هرگز دستگیر نشد تنها یکبار جهت پاسخگویی به برخی سئوالات احضار شد. (همان، ص215)

از" استاد "به جز اطلاعیه‏ها و بیانیه‏های زیر دیگر اطلاعی در دست نیست . او بعد از آن به تدریس پرداخت و از کل مسائل و حرکات انقلابی دور شد و هیچ ارتباطی با خمینی، بر خلاف نوشته‏های کتاب، نداشت .

عبایی خراسانی می‏گوید: ایشان با امام ارتباط خاصی نداشتند بلکه من نکته‏ای را بگویم که در عرض این مدت کسانی خدمت امام رفتند - در صحیفه نور ثبت شده است - حتی از من به عنوان یک طلبه کوچک چند بار اسم آمده است اما تنها یک نوبت آقای مصباح، آن هم با آقای قرائتی با یک عده از مسئولین در مورد مساله‏ای فرهنگی پیش امام رفتند و از همین معلوم می‏شود که ایشان با امام معشور نبوده اند . بلکه فقط یکبار با یک جمعی رفته‏اند. این مساله شاهد آن است که ایشان بعد از آن زمانی که منزوی شدند دیگر وارد صحنه انقلاب نشدند و در کنار بودند. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 52).

عبایی خراسانی ادامه میدهد : انزوای آقای مصباح ادامه داشت تا اینکه به عنوان ایدئولوگ انقلاب مطرح شد. چه خودش، خود را مطرح کرده باشد و یا دیگران او را مطرح کرده باشند که این موضوع حائز اهمیت است به این دلیل که ایدئولوگ انقلاب بایستی خود با انقلابیون همراه بوده باشد. حال ﺁنکه آقای مصباح که منزوی بود و اصلاً وارد انقلاب نبود.(مجله گزارش، شماره 131-133، ص 51.)

در کل با توجه به اسناد موجود انقلاب اسلامی مصباح تنها 18 امضا پای اطلاعیه‏ها و اعلامیه‏ها زده است .

* تشکیل مدرسه حقانی :
در مورد مدرسه حقانی سخن بسیار است. این مدرسه از پایه‏های استبداد در ایران و به وجود آورنده نیروهای ضد آزادی است،(در مورد این مدرسه، مطلب جداگانه در نشریه انقلاب اسلامی درج شد ). حجة الاسلام شخصی پوش علی جنتی (پسر آیة الله جنتی و معاون وزیر کشور کابینه احمدی نژاد ) در مورد این مدرسه می‏گوید: مدیر مدرسه حقانی در بدو ورود من مرحوم شیخ زاده بود. 7 یا 8 ماه که گذشت (سال 1343) شهید قدوسی مدیریت آنجا را بر عهده گرفت.... (خاطرات علی جنتی، سعید فخر زاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 24).

مدرسه حقانی توسط آیة الله قدوسی داماد آیة الله طباطبایی مدیریت و اداره آن مدرسه به عهده آیة‏الله بهشتی بود. مدیریت مدرسه در سال 1343 بر عهده شیخ زاده بود. اواخر آن سال بر عهده قدوسی نهاده شد. اساتید این مدرسه عبارتند از: حجت الاسلام مصلحی (فرزند آیة الله اراکی) - آیة‏الله سید حسن طاهری‏خرم‏آبادی - آیة‏الله تقوی - آیة‏الله محمدی‏گیلانی - آیة‏الله مومن - آیة الله محمدعلی گرامی - آیت‏الله محسن مجتهدشبستری -آیة‏الله جوادی آملی - آیة الله جنتی - آیة الله خزعلی - آیة‏الله انصاری شیرازی و دکتر احمد احمدی (پیشین، صص220-24)

نویسنده کتاب خاطرات مصباح یزدی بر خلاف نظر دیگران می‏خواهد او را به اوج برساند به همین دلیل می‏نویسد: در راستای تحقق آرمانهای اصلاحی حوزه به ابتکار شهید آیة‏الله دکتر بهشتی و مرحوم آیة الله ربانی شیرازی مدرسه نوینی که با یک برنامه درسی جدید بتواند طلاب کوشا و مستعد را در مدتی کوتاه‏تر با بازدهی و ثمردهی بیشتر تربیت کند، زیر نظر مرحوم آیة الله العظمی گلپایگانی تاسیس شد. این مجموعه مدتی در یک ساختمان اجاره‏ای کوچک شروع به فعالیت می‏کند و پس از آن که ساختمان مدرسه حقانی به همت فرد خیری به نام حاجی حقانی (پدر حقانی سازمان مجاهدین - کتاب خاطرات میثمی) و جمع دیگری از خیرین به اتمام می‏رسد، تشکیلات آن مدرسه به این ساختمان انتقال می‏یابد و از مرحوم شهید آیة الله قدوسی برای مدیریت مدرسه حقانی دعوت می‏شود. شهید بزرگوار از روی ذوق و سلیقه عالی و دقت نظرشان در شناسایی استادان کارآمد و خلاق، از استاد مصباح برای ارایه درسهایی در مدرسه حقانی دعوت کردند... پس از چهار سال عضویت در هیات علمی مدرسه حقانی و همکاری صمیمانه با آیة الله دکتر بهشتی و آیة الله قدوسی، سرانجام استاد بنا به درخواست شهید قدوسی مبنی بر شورایی شدن اداره مدرسه به همراه شهیدان قدوسی و بهشتی وآیة‏الله جنتی به عضویت هیات مدیره آن مدرسه در آمدند و مدت شش سال علاوه بر تدریس و ارایه راهکارهای علمی و فکری به منظور رونق امر تحصیل و آموزش، در امور اجرایی نیز مشارکت فعال داشتند. (همان، ص 241-242)

مصباح ، پس از درگیریهایی که بین او و بهشتی، بر سر دکتر شریعتی و سختگیرهای مصباح پیش آمد، از مدرسه حقانی خارج شد.

فاضل میبدی می‏گوید: گاهی آقای مصباح نسبت به افکار دکتر شریعتی خیلی تند می‏شد . یعنی طوری بود که حس می‏کردم قضیه دارد از دایره استدلال خارج می‏شود. بعدها این جلسات مقداری هم سیاسی شد و عده‏ای از جوانان انقلابی که هوادار دکتر شریعتی بودند از بیرون موضع گرفتند و با این جلسه‏ها مخالفت کردند و دامنه‏اش به مدرسه حقانی کشید و در آن‏هم باعث اختلاف‏هایی شد. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 50).

عبایی خراسانی می‏گوید: البته همین موضع‏گیری‏های آقای مصباح باعث شد تا سرانجام میان او و شهید بهشتی اختلاف نظرهایی به وجود آمد و آقای مصباح با خروج از مدرسه حقانی فعالیت هایش را به همراه آقایان خرازی و استادی در قالب موسسه در راه حق ادامه داد. تقریباً تا پس از رحلت امام از صحنه سیاسی - اجتماعی ایران بر کنار بود. البته در این میان گاه به او برای انجام برخی اقدامات سیاسی نیز مراجعاتی می‏شد.(مجله گزارش، شماره 131-133، ص 51).

در آن سالها، اختلاف دکتر بهشتی و مصباح زیاد بود به گونه‏ای که خود دکتر بهشتی که از بانیان مدرسه حقانی بود و انگیزه خود از تاسیس این مدرسه را آشنایی طلاب با علم روز و جهان معاصر قرار داد، بعد از بروز اختلافات با جناح راست مدرسه حقانی به رهبری مصباح یزدی بر سر عقاید دکتر علی شریعتی طی یک سخنرانی در جمع طلاب این مدرسه گفت: "مدرسه ای که بخواهد یک مشت انسان لجوج ، پرخاشگر بی‏جا و متعصب تربیت کند که نتوانند با همه دو کلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟ این نوع موضعگیریها بسیاری از افراد را به یاد چماق های تکفیری می‏اندازد که در تاریخ درباره عصر تفتیش عقاید کلیسا و قرون وسطی خوانده‏اند" (بهشتی- کتاب شریعتی ، جستجوگری در مسیر شدن)

پرسشی که محل پیدا می کند اینست : ﺁیا اختلاف رفتار بهشتی و همفکران وی با جناح راست مدرسه حقانی ، پس از انقلاب ، بسود مواضع مصباح یزدی حل نشد؟ مصباح یزدی در سخنرانی ای می گوید :" هر جا که آهنگ مخالفت با ولایت فقیه یا ولی فقیه ساز شده سعی کنید آن را خاموش کنید، اگر از روی نادانی است برایش توضیح دهید و شبهه‏اش را رفع کنید ولی اگر از روی غرض ورزی است او را خفه کنید"! (سخنرانی در جمع بسیجیان شهرستان قروه 7 مرداد 81).

اینجا "آیة الله "کار را تمام می کند و دستور خفه کردن را می‏دهد! این آیة الله وقتی "فتوای" خفه کردن و این نوع ترور را می داد - در شرع این آیات عظام حتماً باید بدون خونریزی صورت گیرد! مثل خفه کردن چندین نفر از نویسندگان جنایتهای سیاسی که گردانندگان سازمان ترور به ﺁنها "قتلهای زنجیره‏ای نام نهادند - که همپالگیهای او ماشین اعدام را سالها بود که به راه انداخته بودند.

همان گونه که در بالا دکتر بهشتی در مورد حرکت مصباح گفته بود شاگردان او بلاخره ، همان و بلکه بدتر از ﺁن شدند که بهشتی گفته بود .

"آیة الله "که در کارنامه مبازرات انقلابی او ، هیچ اثری به جز هجده نامه و چند شماره نشریه وجود ندارد، در کتاب خاطرات یکی از دوستانش (مصطفی حائری زاده از اعضای فعال هیات موتلفه) مبارز پیگیر می شود . او می نویسد : درست است که ساواک بالاخره نتوانست ردی از آقای مصباح پیدا کند و ایشان را زندانی سازد. اما ایشان کسی بود که واقعاً در آن شرایط سال‏های 42-44 از زندگی و همسر و فرزندش و بلکه از همه راحتی اش گذشته بود. نشریه انتقام را ایشان به تنهایی یا به کمک عده‏ای چاپ و منتشر می‏کرد. (همان، ص40)

مصباح ، در سال 56 هم، نامه‏ای در حمایت از خمینی امضا نکرد. در توجیه آن، نویسنده خاطرات می‏نویسد: استاد در مورد امضا نکردن نامه سال 1356 در حمایت روحانیون از امام می‏گوید: حقیقت این است که من به آورنده نامه اطمینان نداشتم و گرنه امضای بنده در دهها نامه و بیانیه صریح علیه حکومت هست و در اسناد انقلاب هم ثبت شده و برخی نیز نزد خودم است (همان، ص 263)

وی بعد از خروج از مدرسه حقانی به موسسه "در راه حق " می‏رود تا آنجا را بسازد!! نویسنده خاطرات او می‏نویسد: برنامه درسی بخش آموزش موسسه " در راه حق " با برنامه درسی مدرسه حقانی متفاوت بود و در واقع برنامه جدیدی محسوب می‏شد. در مدرسه حقانی مرحوم بهشتی یک دوره بلند مدت هفده ساله در نظر گرفته بودند که طلاب مستعد و کوشا از همان ابتدای طلبگی پذیرفته می‏شدند و می‏باید با نظم و برنامه‏ای متفاوت با برنامه‏های رایج حوزه به تحصیل می‏پرداختند . اما استاد مصباح در موسسه " در راه حق " به دلایلی از جمله کمبود بودجه و امکانات لازم و نیز ضرورت تسریع در آموزش مسائل جدید علوم اسلامی، تصمیم گرفتند طلاب علاقه‏مند و زبده‏ای را که دروس سطح را به اتمام رسانده و مشغول درس خارج شده بودند را جذب نماید و در یک دوره هشت ساله مبانی اندیشه اسلامی و شیوه‏های دفاع از مکتب اسلام را به آنان آموزش دهند. از این رو شرط پذیرش در این دوره آن بود که طلاب جزوه درسی‏ای ارایه کنند که نشان دهد دست کم دوسال در درس خارج فقه اصول شرکت کرده‏اند. (از اینجا بود که بسیاری از نیروهای سرکوبگر به سرعت وارد جریانات نابودی انقلاب شدند و مدرک فقاهت و اجتهاد را گرفتند در حالی باید حدود 20 سال درس می‏خواندند، با مدتی حدود نصف آن مجتهد شدند)....به این ترتیب اولین دوره آموزش در موسسه در راه حق در سال تحصیلی 54-55 با حدود بیست نفر دانش پژوه آغاز شد... کار آموزش و تحصیل در این دوره تا اواخر سال 57 و اوایل سال 58 ادامه یافت .با پیروزی انقلاب اسلامی، شرایط ویژه‏ای در کشور پدید آمد که "استاد" و شاگردانش برای مقابله با تبلیغات ضد اسلامی منافقین و گروههای چپ ( به اصطلاح آن روز) ناچار شدند درس‏ها را تعطیل کنند و به دفاع از ارزشهای انقلاب و اسلامی بپردازند (زندگی نامه آیت الله مصباح، ص 248)

یکی از روحانیون گروه الف، حجة الاسلام محمدی عراقی است. مسئول سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (همان،ص 251)

*از این زمان بود که باند حقانی‏های طرفدار مصباح وارد دستگاههای قضایی و اطلاعاتی شدند و انجام جنایات سال 60 به بعد را بر عهده گرفتند .

در این مورد در کتاب خاطرت نویسنده مینویسد: در مقابل این تبلیغات مخرب (گروهک‏های التقاطی) استاد مصباح به دفاع و حمایت فرهنگی از اسلام و انقلاب برخاستند. ایشان درسهای بخش آموزش موسسه در راه حق را تعطیل کردند و طلاب گروه (الف) را که مشغول تحصیل بودند برای مبارزه، بسیج کردند... به این ترتیب همه 20 نفر اعضای گروه (الف) درسها و برنامه‏های حوزوی خود را تعطیل کردند و برای مبارزه با تفکرات التقاطی در حد لازم برای تبلیغ آماده شدند و به کردستان - گیلان - مازندران - خوزستان - بوشهر رهسپار شدند (یعنی به مقام رسیدند در دادگاهها و زندانها و...) .... (همان، ص‏ص 249 - 50)

بعد از آن، "استاد" دست به ایجاد بنیادی جدید زد. نویسنده می‏نویسد: بنیاد فرهنگی باقر العلوم محلی بود که فارغ التحصیلان دوره پنج ساله موسسه در راه حق بتوانند در آن جذب شوند و تحصیل را به صورت تخصصی در یکی از یازده رشته ادامه دهند.( همان، ص 255) . و در نهایت مصباح دست به تاسیس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی زد . در این باره ، نویسنده می‏نویسد: با توسعه امور آموزشی و پژوهشی موسسه "در راه حق " و بنیاد فرهنگی باقرالعلوم و گسترش فعالیت‏های طلاب شاغل به تحصیل در گروههای مختلف آموزش و پژوهش، کمبود فضا و امکانات برای ادامه فعالیت‏ها کاملاً محسوس بود و برپایی موسسه‏ای جدید که امکانات وسیعتری برای تمرکز امور ﺁموزشی و پژوهشی داشته باشد ضروری می‏نمود . از این رو استاد مصباح و شورای تصمیم گیری تحت اشراف ایشان بر آن شدند که خدمت حضرت امام برسند و از ایشان تقاضای مساعدت بیشتری کنند. امام با این تقاضا موافقت فرمودند و به امر مبارک ایشان برای احداث ساختمان موسسه جدید قطعه زمینی به مساحت هفت هزار متر مربع از طرف ﺁستانه مقدسه حضرت معصومه به استاد مصباح اهدا شد... که ساخت موسسه در سال 1374 تمام شد (همان،ص257) - که البته دروغ است طبق گفته آیة الله عبایی خراسانی ایشان یکبار آنهم به صورت جمعی به ملاقات آقای خمینی رفته است.

* معرفی بهترین شاگردان و دوستان مصباح یزدی :
حجت الاسلام میرسپاه (گروه ارشد مدرسه و عضو حقانی)- حجت الاسلام ابوالحسن نواب (رییس سازمان تبلیغات اسلامی و برادر نواب اطلاعاتی که در بوسنی کشته شد و داماد حجت الاسلام دکتر زارعان)- حجت الاسلام حائری زاده - حجت الاسلام محمد رضا موسوی فراز (از مرکزآموزشی و پژوهشی امام خمینی)- حجت الاسلام عجمین - حجت الاسلام قطبی - حجت الاسلام دکتر محمد جواد زارعان (خواهر او همسر ابوالحسن نواب است)- حجت الاسلام معصومی (معاون مرکزآموزشی و پژوهشی امام خمینی)- حجت الاسلام ابوالحسن حقانی - حجت الاسلام دکتر رهنما - حجت الاسلام محمد حسین زاده - حجت الاسلام دکتر عباسعلی شاملی - حجت الاسلام علی اکبر مسعودی خمینی - حجت الاسلام شیخ محمد حسین بهجتی اردکانی (امام جمعه اردکان) - حجت الاسلام شیخ علی پهلوانی - آیت الله میرزا حسین نوری - حجت الاسلام غلامرضا فیاضی (از اساتید ممتاز حوزه علمیه قم) - محمود رجبی (معاون و مدیر گروه علوم قرآنی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی)- حجت الاسلام سید محمد غروی (مدیر گروه روانشناسی موسسه امام خمینی)- حجت الاسلام‏دکتر مرتضی آقا تهرانی (استاد اخلاق حوزه علمیه) - حجت الاسلام محمدی عراقی (رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و داماد آیة الله مصباح) - حجت الاسلام محسن غرویان. این حجت الاسلام همان کسی است که جدیدا بحث جمهوریت و اسلامیت و بی اعتبار بودن ﺁرای مردم را مطرح کرده است. - حجت الاسلام حسین ایرانی - حجت الاسلام حیدر علی ایوبی - حجت الاسلام عبدالرسول عبودیت - حجت الاسلام محمد رضا طباطبایی مدیر جامعه الزهرا - حجت الاسلام ‏نیری یکی از سه قاضی عامل کشتار زندانیان - حجت الاسلام‏صدیقی - حجت الاسلام مبشری (رییس دادگاه‏های انقلاب)- حجت الاسلام‏مویدی - حجت الاسلام‏داراب کلایی - حجت الاسلام‏احمد رهنمایی - حجت الاسلام‏دکتر محمد فنایی - حجت الاسلام‏ نمازی - حجت الاسلام‏ دکتر شمالی.. (همان، ص 104) و از دیگر دوستان استاد که در جلساتی با هم شرکت می‏کردند شیخ عزیزالله خوشوقت (یکی از مفتیان جنایتهای سیاسی " قتلهای زنجیره‏ای " و پدر عروس یکی از فرزندان خامنه‏ای) - حجت الاسلام مجید رشید پور - حجت الاسلام ‏سید ابراهیم خسروشاهی - حجت الاسلام شیخ محمد علی واعظ و حجت الاسلام‏سعادت پرور (همان ،ص97)

افرادی که نام ﺁنها در بالا ذکر شد ، به احتمال زیاد از افرادی هستند که در انتخابات ﺁینده در ایران که انتخابات مجلس خبرگان است شرکت خواهند کرد و به احتمال زیاد از اعضای خبرگان خواهند شد .

مصباح در مورد لباس روحانیت نظر بسیار خاصی دارد که مستند قولش معلوم نیست : وی در گفتگو با حجت الاسلام دکتر شاملی ، به او که قصد داشته در تحصیل خارج از کشور لباس نپوشد، گفته است : آیا شما هیچ گاه در وجوب نماز صبح تردیدی کرده‏ای؟ (حجت الاسلام شاملی گفت : " گفتم شما پوشیدن لباس را به اندازه نماز صبح واجب می‏دانید؟ ) استاد فرمود : " بلی به خاطر آثار و برکاتی که دارد این چنین است " (همان، ص79)

یکی از توهم ها که مصباح و فرقه اش ساخته اند همین لباس روحانیت است که در قداست ﺁن هیچ شکی برای او و مریدانش وجود ندارد. استاد این لباس را لباس پیامبر و ائمه می داند و می گوید هر کس که این لباس را پوشیده باشد نماینده ﺁنان است و احترام او واجب شرعی است و می گوید این لباس وجودش موجب برکت برای هر قومی است. با وجود این، خود رفتاری متناقض با ادعایش دارد :

حجت الاسلام دکتر عجمین از شاگردان مصباح می‏گوید: ابعاد عرفانی شخصیت استاد مصباح به قدری جذاب است که در یکی از سفرهای خارجی ایشان، یک کشیشش مسیحی پشت سر ایشان به نماز ایستاده بود و بعد از نماز گفته بود من از سجده شما خیلی لذت بردم (همان،ص‏ص 66-65).

احتمالاً در یکی از این سفرها بود که آیة الله به خاطر مسائل عرفانی ، در جشن بالماسکه نیز شرکت کرده بودند.گفته می شود که استاد برخی اوقات برای اشنایی با مراسم هالوین به صورت مخفی و با لباس ملبس به لباس ﺁدم های معمولی در این جشن شرکت می کند.

نویسنده در کتاب خاطرات در مورد مناظره استاد می‏گوید: جلسات مناظره استاد مصباح و احسان طبری - از سرسپردگان و تئوریسین‏های حزب توده - از نمونه‏های بارز مبارزات ایشان با الحاد است. این جلسات در بدو پیروزی انقلاب برگزار شد...

شاید همین تلاش‏های علمی استاد در نقد مارکسیسم بود که سبب شد آقای طبری در اواخر عمر خود به اشتباه خویش و خطای تئوری‏های مارکسیسم پی ببرد و به دامان پاک عقیده اسلامی بازگردد. (همان،ص 227)

البته خاطره نویس نمی‏نویسد چگونه طبری به دامان " عقیده پاک اسلامی " باز گشت ؟ زیرا همین " بازگشت " را نیز ، در باره سعیدی سیرجانی، ترتیب دادند . بعد معلوم شد با چه روشهای دهشتناکی او را به اصطلاح از نظریاتش" بازگرداندند"! این روش روشی بود که حکم اجرای ﺁن را " استاد " به امثال ﺁقای سعید امامی و فلاحیان و حسینیان و رازینی و پور محمدی و ... ﺁموزش داده بود .

* در مورد خشونت و اخلاق مصباح، ابوالحسن نواب میگوید: ایشان کانون محبت است... چه کسی از زبان ایشان آزار شخصی دیده است ؟ چه کسی از برخورد فیزیکی ایشان خاطره‏ای دارد؟ چگونه می‏گویند ایشان تئوریسین خشونت است ؟ (همان، ص49)

در جواب نواب ، باید نظری کوتاه به دو سه جمله از بیانات ضد خشونت آیة الله بیندازیم:البته در بالا اظهار نظرهای او را ﺁورده ایم . کتاب " جنگ و جهاد در قرﺁن " که ناچیز کردن و از خود بیگانه کردن اسلام در بیان خشونت است ، در دسترس همگان است . با وجود این، اظهار نظرهای دیگری از او را می ﺁوریم :

- اگر با دلایل قطعی برای مردم ثابت شد که توطئه‏ای علیه نظام اسلامی در کار است و می‏خواهند این نظام را براندازند، دیگران به هر دلیلی هم توجه ندارند، یا صلاح خودشان نمیدانند، اگر مردم قطعیت پیدا کردند خودشان اقدام باید بکنند، این هم از مواردی است که خشونت جایز است .

(ویژه نامه لثارات الحسین برای مصباح - 11 شهریور 1378)

- اما این شیاطین فراموش کرده‏اند و خیال کرده‏اند با تبلیغ تساهل و تسامح، غیرت نواب صفوی‏ها و فداییان از بین رفته است. غافل از اینکه آن روح الان هم در پیکر جوانان بسیجی ما وجود دارد. البته در آن زمان کسی که کتاب ورجاوند بنیاد را نازل کرد به دست فداییان اسلام به درک واصل شد و امروز جانشینان کسروی در صدد هستند دین، کتاب و پیامبر جدیدی را عرضه کنند و دارند کتابهای کسروی را تجدید چاپ می‏کنند. (لثارات الحسین، شماره70، ص 2)

* "آیة الله "دروغهای جالبی در مورد چمدانهای پر از دلار خارجی‏ها برای روزنامه نگاران را به سطح جامعه کشاند ولی هرگز نتوانست حتی یک دلار از آنها را ثابت کند و مشکلی هم برای او پیش نیامد زیرا وی یکی از محکمات دین اسلام است . آیة الله محسن مجتهد شبستری می‏گوید: مسئله اهانت به آقای مصباح و شخص نیست. بلکه منظور اهانت به احکام اسلام است چون ایشان از محکمات اسلام دفاع می‏کند. (زندگی نامه آیة الله مصباح، ص 284)

*نظریه حرکت قسری و ترور:
- او واضع نظریه " حرکت قسری " است. در این "نظریه" او از نظریه "قهر که مامای تاریخ است " پیروی می کند . به احتمال نزدیک به یقین ، احسان طبری از این پیرو فلسفه یونانی چیزی نیاموخت اما او از نظریه خشونت استالینی همه چیز ﺁموخت. هرچند پیرو فیلسوفان یونانی معروف به " فیلسوفان جانبدار استبداد " است که معتقد بودند بعلت نادانی مردم ، به هدف خوب ، با خشونت باید رسید. پس، نیازی به ﺁموزش نداشت. جز اینکه ﺁئین خشونتی که استالینیستها باب کردند ، توجیه روز پسند خشونت را در اختیار او گذاشت:

-" استاد" در حال حاضر مسئول مبارزه با کلیه نیروهای آزاد اندیش است . علاوه بر آن در حال انقلاب فرهنگی می‏باشد .در عین حال ، به همراه ذوالقدر و باهنر و مجتبی هاشمی و... در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی در حال برنامه ریزی سرکوب آزادی در ایران است. استاد که برای بر سر کار ﺁوردن احمدی نژاد بسیار کوشید، قصد دارد ایران را با افکار و ایده های خود به نابودی بکشاند .

- فتوی دادن نیز از کارهای اساسی "استاد "می‏باشد . در مورد جنایتهای سیاسی ، به اصطلاح قتل‏های زنجیره‏ای ، تعدادی از فتواهای قتل‏ را" استاد "صادر کرده است : در اعترافات سعید امامی در جلد 16 پرونده صفحه 384 هنگامی که بازجو از وی سؤال می‏نماید آیا اعدامها رویه امنیتی داشت و با حکم "حفظ نظام از واجبات است" انجام می‏شد یا حکمهای موضوعی نیز داشت؟ جواب می‏دهد: فلاحیان با وجود آنکه خود حاکم شرع بود، اما معمولا" و در موارد حساس احکام حذف محاربان را شخصا" صادر نمی‏کرد. او این احکام را از آیة‏الله خوشوقت (پدر یکی از عروسهای آقای خامنه‏ای و دوست نزدیک آیة الله استاد! مصباح) - آیة‏الله مصباح، آیة‏الله خزعلی، آیة‏الله جنتی و گاها" نیز از حجة‏الاسلام محسنی اژه‏ای دریافت می‏کرد و بدست ما می‏داد. ( این اشخاص شاخه "روحانی " سازمان ترور را تشکیل میدهند ) ما فقط به آقایان اخبار و اطلاعات می‏رساندیم و بعد هم منتظر دستور می‏ماندیم . مثلا" وقتی باخبر شدیم که حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولایت امر اهانت می‏کند. آن را ارجاع دادیم و بلافاصله دستور آمد که همه رفت و آمدهای ایشان را زیر نظر بگیرید و از مکالمات و ملاقاتهای ایشان نوار تهیه کنید. ما هم بمدت یکسال همین کار را کردیم. متاسفانه حاج احمد آقا به راه یک طرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحیان به من ابلاغ کرد مضطرب شدم و حتی به تردید فرو رفتم. دو روز بعد، همراه با آقای فلاحیان به دیدار آیة‏الله مصباح رفتیم، آقایان محسنی اژه‏ای و بادامچیان هم آنجا بودند البته بعدا" حاج آقا خوشوقت هم از بیت آمدند آنجا و نظر جمع بر این بود که نباید به کسانی که با ولی امر مسلمین خصومت می‏کنند، رحم کرد ...

* "استاد " در توجیه امور مربوط به ترور و قتل و اینکه ابتدا دستور باشد و یا بعد از ترور، مفتی تایید کند ، برغم ممنوعیت ترور در اسلام ، با جعل معنی برای کلمه ( ارهاب) و با جعل تاریخ، دلیل، می تراشد و به شرح زیر " حکم دینی " جعل می کند :

" ابولوءلوء پیش حضرت علی می رود و میگوید که خلیفه وقت دارد به اسلام خیانت میکند و من میخواهم او را بکشم. شما به عنوان ولایت اجازه می دهید؟ حضرت علی به او نگاه میکند و میگوید : تو به وظیفه ات عمل کن. من به تو چیزی نمیگویم. ابولوءلوء خلیفه را میکشد، پیش حضرت علی برمیگردد و می گوید که من خلیفه را کشتم و حالا دنبال من هستند تا مرا بکشند. حضرت علی میگوید که تو به وظیفه ات عمل کرده ای . او را به کاشان میفرستد و همیشه هم از عطایای ولایت بهره مند بوده است. مصباح ادامه میدهد : ما در قبال سکوت مقام ولایت مسئولیم.

* نظر فرقه در مورد دکتر علی شریعتی :

محمد یزدی در جریان دکتر شریعتی دست به افشای عده‏ای از همرزمان خود می‏زند و می‏نویسد: " در بین دوستان بنده آیة الله مصباح جبهه‏گیری تندی علیه دکتر شریعتی نمود و در کمال صراحت علیه دکتر اقدام به مبارزه فرهنگی نمود . بنده به ایشان اعتراض کردم که من بر این باورم که شیوه شریعتی بسیار خطرناک است، اما لزومی نمی‏بینم که با تندی و صراحت با این قضیه برخورد کنیم . آقای مصباح گفت قضیه حساس‏تر از این حرفهاست که شما گمان می‏کنید." ( کتاب خاطرات ﺁیت الله یزدی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ص 227)

و باز در این مورد مینویسد: " در جریان شریعتی و مرحوم مطهری که در میان مردم به خصوص جوانان فرهنگ دوست، شکافی ایجاد کرده بود، جامعه مدرسین جلسات متعددی تشکیل داد و بحثهای مسبوطی مطرح کرد. آقای مصباح در آن ماجرا قائل به دیدگاه خاصی بودند و بقیه اعضای جامعه در برابر ایشان قرار داشتند. جلسه مزبور منزل آیة الله حسین نوری همدانی (مصباح داماد ایشان است - برادر نوری همدانی از اعضای پر و پا قرص دوره ها با سید مصطفی خمینی بود). تشکیل شده بود و بحث به مرز کفر و ایمان رسیده بود. در آن جلسه آقایان: محمد محمدی گیلانی، مظاهری و سید علی اکبر موسوی یزدی هم حضور داشتند. ای کاش در آن جلسه ضبط صوتی بود تا گفتگوها را ضبط می‏کرد که در این صورت نواری به یاد ماندنی الآن وجود داشت. بعضی‏ها صریحاً شریعتی را تکفیر می‏کردند و بعضی دیگر نظر ملایمتری داشتند و او را مسلمان درجه یک می‏دانستند. بنده مامور شده بودم که طرفداران دو نظریه متضاد را در مورد شریعتی در کنار هم جمع کنم تا به نظر مشترکی برسیم. درآن جلسه افرادی که با کفر و تکفیر شریعتی مخالف بودند از نظرات مرحوم ملاصدرا یاد می‏کردند و می‏گفتند: نه مگر این که این محقق هم در کتاب اسفارش نظرات ظاهراً کفرآمیزی را مطرح کرده است؟. آیت الله جوادی آملی هم در این جلسه حضور داشتند و از آقای وحید خراسانی (پدر زن صادق لاریجانی) هم با آنکه عضو جامعه نبودند، به دلیل نقش داشتن ایشان در مسائل، دعوت به عمل آمده بود. بنده به خاطر دارم که در آن جلسه، وقتی بحث به طول انجامید عرض کردم: بحث و اختلاف علمی همیشه درحوزه‏ها بوده و خواهد بود. اما این جلسه یک جلسه علمی نیست و بیشتر رنگ سیاسی - اجتماعی دارد. بر این اساس پیشنهاد شد که این جمع به طور یکپارچه نظر خود را راجع به مسلمان یا کافر بودن شریعتی اعلام کند. خوشبختانه این پیشنهاد پذیرفته شد و پس از شور و مشورت آقایان به این نتیجه رسیدند که اعلام کفر در مورد شریعتی بازتاب خوبی ندارد و در کل به مصلحت اسلام و مسلمین نیست. (یعنی مصلحت را در نظر گرفتند وگرنه آنها شریعتی را کافر می‏دانند).

بنده خودم در آن جلسه به برخی از دلایلی که به عنوان شاهد بر کفر شریعتی ذکر شد، پاسخ گفتم و عرض کردم: کسی که وارد گود تحقیق می‏شود حق دارد که راجع به مسائل نظر دهد . مگر علمای بزرگ چنین حقی را ندارند؟ البته باید دقیقاً بررسی شود که لغزشهای شریعتی در چه مسائل فرعی و جزئی است و هدف او از انکار بعضی مسائل یا اهانت به بعضی از علماء چیست؟ آنچه مسلم است این است که اینها به تنهایی دلیل بر کفر و زندقه نمی‏شود... خوشبختانه در آن جلسه موفق شدم که جرات تکفیر شریعتی را از آقایان گرفتم. سرانجام به این نتیجه رسیدند که دخالت آقایان در این مقوله - چه اثباتاً یا نفیاً - موجب بزرگ شدن قضیه خواهد شد. بنابراین بهتر آن است که جامعه مدرسین در این رابطه دخالت نکند. ... بعد از آن قرار بر سکوت نهاده شد، مطرح گردید که آقای مصباح یزدی که در جلسه حضور ندارد احتمالاً به فعالیتهای خود علیه شریعتی درجلسه آقای اسلامی ادامه خواهد داد. در این خصوص چه کنیم؟ عنوان شد که تکلیف کردن آقای مصباح به سکوت صحیح به نظر نمی‏رسد و ایشان تکلیف خود را بهتر می‏داند... وقتی موضوع به اطلاع آقای مصباح رسید ایشان گفتند من دست از برنامه هایم علیه شریعتی بر نمی‏دارم چون به شدت از این جهت احساس خطر می‏کنم... حاصل صحبتهایی که در جلسه جامعه مطرح شد از طریق آقای سید علی محقق فرزند مرحوم داماد (که خود داماد آیت الله حائری بود. که عضو بود و با شهید مطهری نسبت فامیلی داشت) به اطلاع آن شهید رسید و ایشان هم همچنان بر این عقیده خود پای فشردند که من دیگر به حسینیه ارشاد نخواهم رفت... در میان جمع ما برخی کسان همچنان بر این اعتقاد باطنی خود پای می‏فشردند که اظهاراتی همچون اظهارات شریعتی موجب خروج از دین است. تازه اگر هم نتوان او را کافر دانست، مسلمان دانستن او هم صحیح نیست.... در میان فضلای حوزه علمیه قم، اختلافات زیادی راجع به شریعتی وجود داشت. برخی از افراد قائل به ارتداد او بودند و حتی جواز قتل او را صادر کرده بودند.(گفته می‏شود مصباح یکی از این افراد بود). برخی دیگر دقیقاً بر عکس او را یک سخنران اسلامی و مفید به حال جامعه می‏دانستند و بر این عقیده بودند که شریعتی دست کم جوانان این مرز و بوم را از مراکز فساد و فحشا و سینماها جدا می‏کند و به دامن اسلامی می‏اندازد و این خود خدمت بزرگی است و روحانیت اگر راست می‏گوید دست جوانان به راه آمده توسط شریعتی را بگیرد و باقی راه را به آنها نشان دهد....مراجع تقلید در قم تا آنجا که من اطلاع دارم با شریعتی مخالف بودند به خصوص بعد از اظهارات او راجع به مرحوم مجلسی در کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی... بنده خود شخصاً نسبت به دکتر شریعتی بر این باور نیستم که او نعوذ بالله غیر مسلم است ولی مسلمانی است که رسوبات فکری موجود در محیط تحصیلی او در عمق اندیشه‏اش جا گرفته بود و رهایش نمی‏کرد. از سویی دوست داشت مروج دین باشد و از طرف دیگر نمی‏خواست از افکار شکل یافته‏اش دست بردارد. او خود را مرهون اساتید غربی‏اش می‏دانست و حتی خود تصریح می‏کرد که من دین شناس نیستم و تنها در خصوص جامعه‏شناسی مهارت دارم. به نظر می‏رسد که او یک نگاه بیرونی به دین اسلام دارد و شناخت عمیقی نسبت به دین آنگونه که خیلی‏ها در مورد او گمان می‏کنند نداشت. " خاطرات ایت الله یزدی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی - (کتابهمان، ص‏ص 281-2-3-4-5)

برای روشن‏تر شدن دیدگاه برخی از این افراد (روحانیون) به نظرات برخی از آنها نظر می‏اندازیم: حجة الاسلام مسعودی خمینی- یکی از شاگردان مصباح یزدی و از افرادی که به فرقه مصباحیه نزدیک است - در مورد شریعتی می‏گوید: " در میان کتاب‏های شریعتی، کتاب کویر کتاب عجیب و غریبی است و من به درستی متوجه نشدم که نویسنده در صدد بیان چه مطلبی است. نظر من این بود که دکتر شریعتی، عنصر بسیار خوبی است . بعد نظر آقای مصباح را جویا شدم. با تندی گفت: تو چرا این حرف را می‏زنی و با این فرد موافقت می‏کنی؟ گفتم چرا؟ گفت مگر تو نمی‏دانی او کیست؟ گفتم نه. گفت با مطالعه کتابهایش معلوم می‏شود. گفتم کتابهایش را خوانده‏ام و موارد محدودی هم اشکال پیدا کردم حالا نظر شما چیست؟ گفت به نظر من شریعتی یک انسان منحرف و بسیار مضر برای اسلام و انقلاب است تو روی چه حسابی او را خوب می‏دانی؟ بعد آقای مصباح، اشکالاتی را که من به کتاب اسلام‏شناسی وارد کرده بودم مطالعه و تایید کرد و گفت اشکالات خوبی گرفته‏ای من هم نظرم همین موارد است به اضافه مواردی دیگر. " او می نویسد: " به نظرم رسید که امام طی مرقومه‏ای برای آقای مطهری ابراز کردند که شریعتی را تعدیل یا اخراج کنید البته یقین نداشتم که امام چنین جمله‏ای را فرموده باشند. حتی بعد از اینکه امام به قم آمدند در صدد بودم که از خود ایشان سئوال کنم ولی موقعیت فراهم نشد. " ( خاطرات مسعودی خمینی، جواد امامی، 1381، مرکز استاد انقلاب اسلامی، ص 347-8). )

مسعودی خمینی می‏نویسد: " بعد از اینکه هویت شریعتی و انحرافات او اندکی خودش را نشان داد، در اولین فرصت که به سیرجان برگشتم علم مخالفت را با او برافراشتم و در جلسات دوشنبه که با جوانان شهر داشتیم هر بار بخشی از نقدهایی که بر کتابهای شریعتی نوشته بودم برای حضار می‏خواندم و علنا ابراز می‏کردم. وی ادامه می‏دهد: یکی از خصوصیات دکتر شریعتی که واقعاً برای اسلام و انقلاب مضر بود مخالفت او با روحانیت بود اگر در کتابهای ایشان دقت کنید این معنا را به وضوح می‏یابید. ایشان عمیقاً به اسلام منهای روحانیت می‏اندیشید." (همان، ص 350)
از افراد دیگری که خود مظهر جهالت است، حجة الاسلام دعاگو سخنگوی ستاد ائمه نماز جمعه تهران است. او می نویسد : " از اشکالات شریعتی نداشتن تعهد شایسته مانند یک انقلابی مسلمان نسبت به مسائل شرعی بود، به گونه‏ای که افراد مختلف نقل می‏کردند مرحوم دکتر شریعتی پایبندی عملی شایسته و در شان انقلابی نسبت به بعضی از وظایف عبادی نداشت و مثل افراد سهل انگار عمل می‏کرد به عبارت دیگر آن تعبدی که یک مسلمان به معنی واقعی نسبت به تکالیف شرعی دارد مرحوم شریعتی نداشت . به همین دلیل ایشان از لحاظ معنوی و عرفانی نمی‏توانست الگویی برای نسل جوان ما باشد . " ( خاطرات حجة الاسلام دعاگو، ص 206) البته اگر دکتر شهید نمی شد مسلما بعد از انقلاب توسط همین افراد اعدام میشد.

"آیة الله"خزعلی مانند دیگر دوستانش در مورد دکترشریعتی میگوید: به همین علت اجانب برای ما حسینیه ارشاد ساختند. یادم می‏آید مؤمنین آن جا را یزیدیه اضلال می‏خواندند. چون حمله به دستگاه پهلوی چاشنی روز بود، بعضی مواقع به رژیم در حسینیه ارشاد حمله می‏شد . اما این برای اغفال مردم بود. با شروع کار حسینیه کم‏کم در مساجد تفرقه و اختلاف وارد شد می‏خواستند در بین مردم چنین چیزی را جا بیندازند که روشنفکر جایش در حسینیه ارشاد و واپس گرا جایش در مساجد است. در حسینیه ارشاد، دختر و پسر جوان و دانشجویان جمع می‏شدند که البته خود یک خطر بود. مرحوم مطهری و حضرت امام با اقدامات و سخنان خود این توطئه را خنثی کردند. حسینیه ارشاد در حال ضربه زدن به وحدت بین دانشجو و روحانی و دیگر گروهها و دسته‏های مردم بود. مرحوم مطهری نخستین کسی بود که پی برد حسینیه ارشاد خلاف ارشاد مردم حرکت میکند . یک روز ایشان به من و مرحوم هاشمی نژاد گفت: من نسبت به آینده اسلام احساس خطر می‏کنم چون این شریعتی و دوستانش مطالب ساده اسلام را نمی‏فهمند. مرحوم مطهری مستقیم و غیر مستقیم خطر مذکور را در مجامع و مجالس بازگو کرد و حتی این مسئله تا حدودی منجر به انزوای ایشان گردید. ( همان اثر، ص135). وی ادامه می‏دهد: البته اکنون اذهان مردم و جوانان نسبت به دکتر شریعتی روشن شده است. افراد انقلابی ما گاهی او را در ردیف مطهری و بهشتی قرار می‏دادند که البته برای من تأثر آوربود. وی ادامه می‏دهد: آن زمان اگر حرفی می‏زدیم ممکن بود برخی تصور کنند چون شریعتی را به چشم یک رقیب می‏بینیم این نظر را درباره او دادیم . ولی اکنون وضعیت تغییر پیدا کرده است می‏توانیم واقعیت‏ها را به مردم بگوییم (خاطرات حجت الاسلام و المسلمین خزعلی، ص137) .

وی خاطره‏ای دارد از دکتر شریعتی که جالب است. می‏گوید: دریک جلسه‏ای که اینجانب، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح و آقای هاشمی رفسنجانی حضور داشتند (در منزلی نزدیک سید خندان در خانه فردی به نام صادق پیراهن دوز) ما تعرضاتی به شریعتی - که در آن جلسه نیز حضور داشت - کردیم. البته مرحوم بهشتی تعرضاتش غیر صریح بود . ولی من و شهید مطهری صریح و روشن علیه شریعتی موضع‏گیری کردیم. دکتر شریعتی در این جلسه ادعا کرد که من پشتیبان روحانیت هستم. مرحوم مطهری ضمن رد سخنان او گفت: شما ادعا میکنید که وحدت حوزه و دانشگاه را شما بنا نهاده‏اید. ولی واقعیت این است که آقای طالقانی این کار را بیست و چند سال قبل انجام داد. شما به اندازه یک خربوزه فروش هم برای روحانیت احترام قائل نشدید. چون شما گفته‏اید روحانیون اگر صدای خوبی داشته باشند روضه خوان می‏شوند، اگر نداشته باشند و استعداد مختصری داشته باشند مسئله گو می‏شوند و اگر این دو را نداشته باشند امام جماعت می‏شوند.(خاطرات حجت الاسلام و المسلمین خزعلی، ص136).





شاید این مطلب ادامه داشته باشد...!




این مطلب از نویسنده است و مسئولیت آن را به عهده می گیرد

(استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلا مانع است)

©® http: //green-democracy.blogspot.com


.........................................................a.r.s

رد پای انجمن حجتیه در دولت احمدی نژاد



رد پای انجمن حجتیه در دولت احمدی نژاد



از حجتیه تا مصباحیه


خروج از مدرسه حقانی

نام مدرسه حقانی را در زمان قتل های زنجیره ای و در نوشته های اکبرگنجی برای اولین بار خوانده و شنیدم، گزاف نیست اگر بگوییم تشکیلات مصباح یزدی نه تنها سهمی از دولت نهم و دهم را در قبال حمایت از او بلکه تقریباً تمامی دولت را در اختیار داشته است و دولت نهم به گونه ای ثمره سالها عزلت گزینی مصباح یزدی و اهتمام ویژه او به “کادر سازی” است. اما اگر پدیده احمدی نژاد را میوه جریان “مصباحیه” بدانیم ریشه آن را باید در سالهای دور پیش از انقلاب اسلامی جستجو کرد.


«میخواستم تشکر بکنم از حضرتعالی که با درایت و بزرگواری در این صحنه وارد شدید و مدیریت کردید و از همه عزیزان و یاران حضرتعالی، فضلا و طلاب و عزیزانی که برای تداوم آن حرکت عظیم حقیقی وارد شدند و تلاش کردند و زحمات فراوانی کشیدند.» (گفتمان مصباح- ص ٨٦٢)


مخاطب این جملات آیت الله مصباح یزدی است و گوینده آن کسی نیست جز محمود احمدی نژاد که چندی پس از پیروزی در انتخابات نهم ریاست جمهوری به دیدار استاد و بزرگترین پشتیبانش در انتخابات شتافته بود. به حق باید حمایت آیت الله مصباح یزدی از محمود احمدی نژاد را (که با اهدای طلای همسرش به ستاد کمک های مردمی احمدی نژاد آغاز شد) اصلی ترین عامل موفقیت این چهره نه چندان شناخته شده آن روزها در انتخابات سال ١٣٨٤ دانست. موضوعی که یکی از مریدان وی و نویسنده کتاب “گفتمان مصباح” نیز به آن معترف است:


“گرچه آیتالله مصباح در طول انتخابات هرگز نامی از کاندیدای مورد نظر خویش نبرد، اما عملا جریان حامی دکتر احمدی نژاد را تا برگزیده شدن وی به ریاست جمهوری اسلامی ایران مدیریت کرد.” (گفتمان مصباح- ص ٨٦٢)


البته این حمایت یا به عبارت دقیق تر “مدیریت“، تنها با تشکر لفظی احمدی نژاد پاسخ داده نشد بلکه افزایش چشمگیر بودجه موسسه تحت نظر مصباح یزدی و به کارگیری وسیع شاگردان وی را در حلقه تصمیم گیر دولت، سطح ارتباط بین وی و محمود احمدی نژاد را فراتر از یک بده بستان سیاسی و سهم خواهی پس از آن می نمایاند. گزاف نیست اگر بگوییم تشکیلات مصباح یزدی نه تنها سهمی از دولت نهم را در قبال حمایت از او بلکه تقریباً تمامی دولت را در اختیار داشته است و دولت نهم و دهم به گونه ای ثمره سالها عزلت گزینی مصباح یزدی و اهتمام ویژه او به “کادر سازی” است.


اما اگر پدیده احمدی نژاد را میوه جریان “مصباحیه” بدانیم ریشه آن را باید در سالهای دور پیش از انقلاب اسلامی جستجو کرد و این موضوع جستاری است که در قالب سلسله یادداشتهایی تقدیم خواهد شد.



خروج از حقانی


مدرسه حقانی را باید آغازگر یک تحول عمیق دانست. همان زمان که پایه گزاران آن، نظیر محمد حسین بهشتی و علی قدوسی، هدف خود را «به نظم درآوردن حوزه [علمیه] بی نظم» و «تشکیلاتی نمودن» آن قرار دادند مشخص بود نسل جدیدی از “روحانیت” خروجی این مدرسه خواهد بود. روحانیونی که استفاده از الگوی نظام آموزش و پرورش، سیستم حضور و غیاب بر سر کلاسهای درس، زنگ تفریح نظارت دقیق و منظم بر طلاب و اساتید، تدریس برخی دروس غیرحوزوی، خواندن روزنامه و استفاده از رادیو (که در آن زمان از سوی علمای ارشد منع میشد) موجب تمایز عمیق آنها با روحانیون درس خوانده در سیستم سنتی حوزه علمیه بود و همین تمایز نیز سبب گشت با وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از آنها خواسته یا ناخواسته به علت آشنایی با شرایط روز و علوم جدید، جذب مراکز حساس نظام نظیر قوه قضائیه و نهادهای امنیتی شوند. افرادی نظیر علی رازینی، رئیسی، نیری، غلامحسین محسنی اژه یی، علی فلاحیان، روح الله حسینیان، میرحجازی، مصطفی پورمحمدی، رهبرپور، علیزاده، ابوالقاسم رامندی، صدیقی، علی مبشری، محمود شریفی، محمود مهدیپور، بهرامی، اسلامی، کمالالدین خدامی، محمد سلیمی، محمد رامیزی، سیداحمد طباطبایی، صالحی، اکبریان، کاظمی، علی قدیانی، آقایی و… که هنوز هم گاه به گاه در یکی از کوچه های خیابان شریعتی تهران در باغی که نام “دفتر فرهنگی آیتالله قدوسی” را بر خود دارد، دور هم گرد می آیند.


اما آنچه باعث شد آیت الله مصباح یزدی که زمانی از اساتید مدرسه حقانی بود تا سالها پس از انقلاب گوشه نشین باشد و سهمی از نفوذ حلقه حقانی نصیب وی نشود اختلاف وی و شهید بهشتی در مورد اندیشه های “دکتر شریعتی” بود. مخالفت مصباح با ایده های شریعتی و انتقادات تندی که وی در هنگام تدریس از شریعتی می کرد باعث شد شهید بهشتی با وجود اینکه خود وی هم در مواردی منتقد شریعتی بود به مخالفت با عملکرد وی بپردازد چراکه بهشتی بر خلاف مصباح دیدگاههای شریعتی را خلاف اصول مسلم دین نمیپنداشت. این درگیریها که بین طلاب نیز گسترده شده بود نهایتاً علی قدوسی مدیر وقت مدرسه حقانی را ناچار از ورود به مناقشه کرد و وی با اخراج طلاب مخالف شریعتی به غائله خاتمه داد. اخراجی که خروج مصباح یزدی از مدرسه حقانی و پذیرش دعوت “سیدمحسن خرازی” برای عضویت در “موسسه در راه حق” از جانب وی را به دنبال داشت. البته این اختلاف به خروج همراه با انتقاد شهید بهشتی از مدرسه حقانی نیز انجامید:

“مدرسه ای که بخواهد یک مشت انسان لجوج ، پرخاشگر بی جا و متعصب تربیت کند که نتوانند با ھمه دو کلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟ این نوع موضعگیریھا بسیاری از افراد را به یاد چماق ھای تکفیری می اندازد که در تاریخ درباره عصر تفتیش عقاید کلیسا و و قرون وسطی خوانده اند.” (دکتر شریعتی جستجوگری در مسیر شدن، شهید دکتر بهشتی ، تھران ، انتشارات بقعه،١٣٧٨)


مصباح یزدی گرچه از فصل میوه چینی مدرسه حقانی محروم ماند اما میراثی را از آن با خود به یادگار برد که پس از آن در تمامی تشکیلات تحت مدیریتش به کاربست: تفکر تشکیلاتی، کادرسازی، نظم و انسجام، بهره گیری از علوم و ابزار مدرن و البته تقیه. آنچنان که او نیز با بهره گیری از مشی تاکتیکی علی قدوسی در بازجوییهای نیروهای امنیتی رژیم پهلوی خط خود را تغییر داد و اساسنامه گروه ١١ نفره (هیات موسس اولیه جامعه مدرسین) را به قلم خود ندانست. بر همین اساس او در طول سالهای پیش از انقلاب همواره از ورود به درگیریهای سیاسی پرهیز می کرد و خود را به فعالیت فرهنگی و علمی محدود می نمود. مصباح یزدی پس از موسسه در راه حق “بنیاد باقرالعلوم” را در سال ١٣٦٦تاسیس کرد که در آینده اساس «موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی» گردید. موسسه ای که آیت ا… اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت شورای عالی انقلاب فرهنگی، در هنگام امضای سند رسمیت یافتن آن در سال ١٣٧٤، بدون شک نمی دانست در آینده سازمان دهی تندروترین جریان مخالف وی را بر عهده خواهد گرفت.



امروز حجتیه، اما جهش یافته تر...


«[این] انتخابات مشحون به کرامات و معجزات بود… عنایت حضرت ولی‌عصر(عج) یار ملت ایران بود که چنین موفقیتی دست یافت و تلقی ما این است که این نفحه الهی که در این زمان در جامعه ما دمیده شد و آثارش در علاقه بیشتر مردم به دین و اندیشه‌های اسلامی ظهور یافته، مرتبه‌ای از مراتب چیزی است که در زمان پیامبر اسلام(ص) تحقق پیدا کرد و انشاءالله اثر کاملش در زمان ظهور حضرت ولی‌عصر (عج) تحقق خواهد یافت…» (گفتمان مصباح- ص 882 – 881)


«مردم به یک فردی که هیچ امتیازی از نظر ظاهر و قیافه، پول و حتی سیادت ندارد،‌ علاقه‌مند می‌شوند و به او رای می‌دهند…


خانمی را سراغ دارم که برای پیروزی آقای احمدی‌نژاد نذر کرده 40 زیارت عاشورا، 40 زیارت جامه کبیره، 40 زیارت آل‌یاسین و 14 ختم قرآن کریم بخواند. چند نفر از خانم‌ها 140 هزار صلوات نذر کردند و چقدر تضرعات، گریه‌ها، زاری‌ها و توسلات عجیب و غریب تا اینکه یک کسی پیروز شود… دیشب یکی از دوستان حاضر در جلسه نقل کرد؛ قبل از برگزاری مرحله اول انتخابات به محضر یکی از علمای اهواز رسیدم. ایشان گفت: نگران نباشید، احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور می‌شود. ایشان گفته بود که شخصی شب بیست‌وسوم ماه رمضان در حال احیا، پیش از نیمه شب به خواب می‌رود. در خواب به او ندا می‌شود که بلند شو برای احمدی‌نژاد دعا کن، وجود مقدس ولی‌عصر(عج) دارند برای احمدی‌نژاد دعا می‌کنند. می‌گویند من حتی اسم احمدی‌نژاد را نشنیده بودم و اصلا او را نمی‌شناختم. خود ایشان [محمود احمدی‌نژاد] نیز در تاریخ دهم دی ماه قاطعانه گفته بود که من رئیس‌جمهور خواهم شد.» (گفتمان مصباح- ص 883 – 882)


این جملات محمد تقی مصباح یزدی در کوران انتخابات 1384 را باید آغاز موجی دانست که هر روز با اظهار نظرهای رسمی و شایعات غیر رسمی گسترده تر شد و تا آنجا پیش رفت که در قالب ادعای معروف هاله نور به مناظرات انتخاباتی دور بعد هم کشیده شد.


تأکید افراط گونه بر فراهم کردن زمینه ظهور حضرت ولی عصر (عج) در کنار بزرگنمایی مسئله بهائیت (در حالی که این موضوع امروزه اصلاً در ابعاد پیش از انقلاب اسلامی وجود ندارد) از جمله عوامل اساسی است که مدعیان ارتباط مصباح یزدی با انجمن حجتیه به عنوان دلیلی بر صحت ادعای خود به آن اشاره داشته اند. در کنار آن باید شبهات مربوط به موضع گیری مصباح یزدی در مورد جشن نیمه شعبان سال 1356 را نیز اضافه کرد که البته از جانب خود وی انکار شده است.


اینکه ارتباط مصباح یزدی با انجمن حجتیه تا چه حد صحت تاریخی داشته باشد چندان اهمیت ندارد اما آنچه مهم است این نکته است که وی خواسته یا ناخواسته اصولی را از تفکر حجتیه وام گرفته است و با توجه به خصوصیت مصباح یزدی در اتخاذ مشی تاکتیکی، می توان این وام گیری را هم یک تاکتیک ارزیابی کرد. تاکتیکی که بدون شک کمک شایانی به تشکیل استخوان بندی مریدان امروز او داشته است.


انجمن خیریه حجتیه مهدویه به سال 1332 به تلاش حاج شیخ محمود (تولائى مشهور به) حلبی فعالیت خود را آغاز کرد. اساسنامه انجمن حاوى اصولى بود که چهارچوب فعالیت آن را مشخص مى‏کرد: تبلیغ دین اسلام و مذهب جعفرى و دفاع علمى از آن، تشکیل کنفرانس‏ها و سمینارهاى علمى و دینى در نقاط مختلف کشور با رعایت مقررات عمومى، چاپ و پخش جزوات و نشریه‏هاى علمى و دینى با رعایت قوانین مطبوعاتى کشور، تاسیس کلاس‏هاى تعلیم و تدریس اخلاق و معارف اسلامى با رعایت مقررات عمومى، ایجاد کتابخانه و قرائت‌خانه و اماکن ورزشى با رعایت قوانین مربوطه، انجام امور خیریه عمومى و مساعدت فرهنگى موسسات اسلامى و اخذ تماس با مجامع بین‌المللى با نظر مقامات ذى‌صلاحیت و… در تبصره دوم این اساسنامه تاکید شده بود که «انجمن به هیچ وجه در امور سیاسى مداخله نخواهد داشت و نیز مسوولیت هر نوع دخالتى را که در زمینه‏هاى سیاسى از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد، برعهده نخواهد داشت»


انجمن حجتیه همواره بر مشی غیر سیاسی تأکید داشت و به همین جهت هم دست کم تا 17 شهریور 1357 با موج انقلاب همراه نشد. مشی انجمن که می توان یک دلیل آن را سرخوردگی شیخ محمود حلبی از فعالیتهای سیاسی دوران جوانی اش دانست، این بود که تشکیل حکومت اسلامی در دوران غیبت ناممکن و عبث است. همین مشی بود که موجب اصطکاک انقلابیون با انجمن حجتیه گردید و کار تا جایی بالا گرفت که با اشاره غیر مستقیم امام خمینی (ره)، شیخ محمود حلبی در سال 1362 کلیه فعالیتهای انجمن حجتیه را تعطیل اعلام کرد.


اما انجمن حجتیه که در آن دوران از هواداران قابل توجهی خصوصاً در بین متدینین تحصیل کرده برخوردار بود، هواداران خود را حفظ کرد و ایده های شیخ محمود حلبی دچار همان تطوری گشت که شاید بتوان مشابه آن را در مارکسیسم مشاهده کرد. هواداران ایده حلبی از جهاتی نظیر موعودگرایی افراطی و بهائی ستیزی به وی وفادار ماندند اما به دلیل حضور در ساختار قدرت و فعالیت سیاسی، مشی غیر سیاسی انجمن را کنار نهادند. به گونه ای همانطور که لنین حاضر به انتظار کشیدن برای فروپاشی خود به خود سرمایه داری نشد و تصمیم گرفت انقلاب را سزارین کند، نسل دوم هواداران حجتیه نیز ترجیح دادند به جای انتظار ظهور، به زمینه سازی عملی برای ظهور با حضور فعال در عرصه سیاسی بپردازند. این فرصتی بود که به محمد تقی مصباح یزدی اجازه داد با مطرح کردن ایده های جذاب برای این طیف، که می توان آنها را “نئو حجتیه” نامید، به سازماندهی آرام و پی گیر تشکیلاتش بپردازد.


مصباح یزدی پس از مؤسسه در راه حق، به تأسیس مؤسسه باقر العلوم (ع) اقدام کرد که در واقع محلی بود برای تکمیل تحصیلات کسانی که در مؤسسه در راه حق مراحل مقدماتی را طی کرده بودند. با افزایش گستره فعالیت، مؤسسه باقر العلوم نیز پس از چند سال به مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) تبدیل گشت. مؤسسه ای که در سال 1374 مورد تأیید وزارت علوم قرار گرفت و مؤسس آن در همان سال از جانب مقام معظم رهبری به مدیریت مؤسسه انتخاب شد.


تأکید مصباح یزدی بر کار تشکیلاتی دقیق و همچنین سیاست حرکت با چراغ خاموش موجب گشت مؤسسه وی تا سالها به فعالیت کادرسازی و تربیت نیرو اهتمام ورزد و خود مصباح یزدی نیز در این سالها عزلت گزینی کرد و از ورود به مباحث سیاسی تا دوره ریاست جمهوری سید محمد خاتمی خودداری نمود:


“احتیاج به یک گروه متشکل یا به یک تعبیری به یک شبکه فرهنگی دارد [داریم]. حقیقتش این است که ما در حوزه، عادت نکرده‌ایم به اینکه یک چنین تشکل‌هایی با اهداف فرهنگی برای فعالیت‌های درازمدت داشته باشیم… البته یک تشکلی از فارغ‌التحصیلان مدرسه منتظریه [حقانی] هست که بعد از انقلاب تشکیل شد و گویا جلسات ماهیانه دارد و دارای برکاتی است. ولی آن نیز اساساً برای یک هدف فرهنگی خالص تشکیل نشده است ” (سخنان محمد تقی مصباح یزدی دراولین نشست انجمن فارغ‌التحصیلان موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)- سال 1379)


اما ثمره این سالهای کناره جویی از قدرت آنقدر شیرین بود که ارزش صبر کردن داشته باشد. تربیت شدگان مصباح یزدی به آرامی در مراکز علمی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی نفوذ کردند. برخی به مراکز اسلامی اروپا و امریکا رفتند و صاحب مسئولیت شدند نظیر «مرتضی آقاتهرانی» که به «مرکز بزرگ اسلامی نیویورک رفت ، «مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن» نیز در اختیار «سیدمحمدرضا حجازی» و «مرکز بزرگ اسلامی تگزاس در شهر هیوستون» 12-10 سالی در اختیار «محمدناصر سقای بی‌ریا» دیگر شاگردان مصباح یزدی قرار گرفت. شاگردان دیگر او هم همچون «محمدجواد زارعان، محمود نمازی، محمد فنایی‌اشکوری، ابوالحسن حقانی، سیدمحمدکاظم مصباح‌موسوی، حمید کثیری، ابوالفضل ساجدی، سیداحمد رهنمایی، عباسعلی شاملی، علی مصباح‌یزدی و محمدعلی شاملی» دیار غرب را درک کرده اند و به تحصیل در آنجا اهتمام ورزیده اند.


انجام “طرح ولایت” با همکاری “بسیج دانشجویی و سپاه پاسداران” که تاکنون دانش آموخته های فراوانی از بین معلمین، اساتید دانشگاه و دانشجویان پرورش داده، در کنار همکاری با نهادهای نظیر دبیرخانه ائمه جمعه و مراکز نظامی نظیر سپاه، بسیج و ارتش، نقش به سزایی درگسترش کمی دایره نفوذ شاگردان مصباح داشته است.


“مراکزی مستقل از موسسه، متقاضی کمک هستند؛ از جمله دفاتر نهاد نمایندگی ولی‌فقیه در دانشگاه‌ها جهت تدریس و یا ایراد سخن و یا پرسش و پاسخ در دانشگاه‌ها و دبیرخانه ائمه جمعه به منظور تصدی امر امامت جمعه در مراکز استانی و شهرستانی و سایر نهادها از جمله بسیج، سپاه و ارتش که از موسسه تقاضای همکاری داشته و دارند.” (سیداحمد رهنمایی- عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره))


«حضور بنده در این جلسه برای این است که بگویم آن دوستان و عزیزانی که در این موسسه مبارک دوره‌یی را گذرانده‌اند، ما می‌توانیم از وجود آنها استفاده کنیم و امامت جمعه شهری و منطقه‌یی را آقایان اداره کنند.»


«اگر ائمه جمعه تصمیم بگیرند روی یک موضوعی در خطبه‌ها تاکید کنند، حتماً چه در ابعاد سیاست داخلی و چه خارجی تاثیرگذار است. امروز این شبکه در حقیقت نماد روحانیت کشور به یک معنا است.»


«11 هزار نیرو در ستادهای نماز جمعه داریم که هیچ حزب و هیچ تشکیلاتی یک چنین نیرویی را ندارند.»


این سخنان سیدرضا تقوی، رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، در هشتمین نشست انجمن فارغ التحصیلان مؤسسه امام خمینی (ره)، به نوعی بیانگر برنامه ریزی دقیق مصباح یزدی برای حضور فعال در صحنه سیاسی پس از دوران کادرسازی است و البته همین انجمن فارغ التحصیلان که تاکنون نشستهایش علاوه بر تقوی، میزبان سخنرانانی نظیر حسین شریعتمداری، غلامحسین الهام، عزیزی (سخنگوی اسبق شورای نگهبان)، علی‌اکبر ولایتی، حسن عباسی، محسن قرائتی و محسن قمی (نماینده وقت مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها) بوده است، با دریافت مجوز از کمیسیون ماده 10 احزاب در سال 1380 رسماً به یک تشکل سیاسی تبدیل شد تا نقطه عزیمت جدی و عینی تشکیلات مصباح یزدی به عرصه مناسبات روز سیاسی باشد. البته مصباح یزدی چند سال پیش از آن با موضع گیریهای سیاسی به آرامی شروع به مطرح کردن نام خود و ورود به عرصه سیاسی کشور کرده بود و از آن جمله سخنرانیهای پیش از نماز جمعه وی در دوران سید محمد خاتمی را به علت مواضع جنجالی اش تقریباً همه به یاد دارند.


گسترش همزمان نفوذ تشکیلات مصباح یزدی در نهادهای تصمیم گیر و تصمیم ساز از یکسو و نهادهای مرتبط با توده مردم از سوی دیگر باعث شد که در آستانه انتخابات سال 1384 محمود احمدی نژاد با اینکه تنها حامی جدی وی در حوزه علمیه مصباح یزدی بود، بتواند گوی سبقت را از دیگران برباید و روی کار آمدن دولت نهم نیز از سوی دیگر با هم افزایی موجب رشد بیش از پیش دایره نفوذ تشکیلات گردید. بسیاری از مدرسین و صاحبان مسئولیت در مؤسسه محمد تقی مصباح یزدی امروز چهره های شناخته شده ای هستند. کسانی نظیر کدخدایی (سخنگوی شورای نگهبان)، غلامحسین الهام، پرویز داوودی، مرتضی آقا تهرانی (مدرس اخلاق هیات دولت نهم)، محمدناصر سقای بی‌ریا (مشاور محمود احمدی نژاد)، منوچهر محمدی (معاون وزیر امور خارجه دولت نهم) و ….


اما اینکه محمد تقی مصباح یزدی ورای تاکتیکها و مهره چینی های سیاسی در جستجوی چیست نکته ایست که شاید باید در مرکز دیگری به‌نام «دفتر پژوهش‌های فرهنگی» جستجو کرد. این مرکز که زیر نظر موسسه امام خمینی(ره) قرار دارد، مستقیماً توسط مصباح‌ یزدی مدیریت می‌شود و در منزل قدیمی وی مستقر است. این دفتر در واقع بازویی پژوهشی است که به بسط و تئوریزه کردن نظریات مصباح یزدی در باب مدل مطلوب حکومت اسلامی و شاخصه‌های آن می پردازد. مدل مطلوبی که تشکیلات مصباحیه با برنامه ریزی دقیق و روشی گام به گام، سعی در هدایت کشور به سمت آن دارد.



این نوشته شاید باز هم ادامه داشته باشد...!







این مطلب از نویسنده است و مسئولیت آن را به عهده می گیرد
(استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلا مانع است)
©® http: //green-democracy.blogspot.com
E-mail: green_democracy@yahoo.com
.........................................................a.r.s

۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه

سالاد فصل برای دموکراسی سبز ( تابستان89 )



سالاد فصل برای دموکراسی سبز ( تابستان89 )








سلام

مطلب سالاد فصل این فصل یعنی تابستان 89 کمی با تأخیر منتشر میشود، دلیلش هرچه باشد مهم نیست، شما فکر کنید جام جهانی و اختاپوس پیشگو یا هرچیز دیگه دلیل دیر منتشر شدن ان مطلب و شما کوتاهی این حقیر رو ببخشید.

بهار 89 با تمام پیشگویی ها و پیشگیری ها و ترس ها و خفقان ها و جنجال ها و ... گذشت و فصل داغ تابستان با تمام گرمایی که داره از راه رسید، اما در این فصل داغ خبری از بازار داغ حوادث و رویدادهای سیاسی و یا اجتماعی نیست، یا بهتر اینجوری بگم مثل تابستان سال گذشته نیست.

قبل از خرداد و با وجود نزدیک شدن به سالروز انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته و اتفاقات بعد از آن همه انتظار این رو داشتند که در این روزها اتفاقات تازه ای رخ بده، اما با نزدیکتر شدن به سالروز انتخابات همه چیز آنقدر ساکت و مشکوک بود که میشد حدس زد سکوت حاکمیت چیزی جز آمادگی برای یک سرکوب گسترده نیست، و با تمام این اوصاف قائله به اینجا ختم شده و هیچ اتفاق خیابانی رخ نداد.

همیشه خرداد ماه پر جنجالی بوده، امسال این جنجال تا جایی پیش رفت بود که کم کم داشت دامن آق سید حسن موسوی خمینی رو هم میگرفت که البته گرفت، گفتن این موضوع چیزی جز تکرار مکررات نیست، اما نکته قابل توجه همچنان سکوت شیر خفته سیاست ایران هاشمی رفسنجانی میتونه باشه انگار نه انگار مملکت به موئی بنده، و همچنان سکوت است و سکوت.

این مطلب از نویسنده است و مسئولیت آن را به عهده می گیرد
(استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلا مانع است)
©® http: //green-democracy.blogspot.com
E-mail: green_democracy@yahoo.com
.........................................................a.r.s