دموکراسی سبز

۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

حرفی برای آغاز...

حرفی برای آغاز...

سکوت همه جا هست
در زاویه تاریک دیوار

در تنهایی یک قاصدک
در رویایی یک کودک که شاخه زیتون به دست دارد

و اینجا که من ایستاده ام٬ جایی که حقی از کسی نگیرم٬ و حریم کسی را اشغال نکنم

من درست پشت خط عابر پیاده ایستاده ام٬ و نه روی خط

چشم هایم را باز میکنم٬ چراغ قرمز است
میترسم!؟

نارنجی میشود
شک میکنم!؟

و سبز میشود٬ میخندم
نفس میکشم
حرکت میکنم٬ میروم با دلی سر خوش و آوازی آرام زیر لب

که ناگهان صدائی همه چیز را بر هم میزند
نگاه میکنم٬ کوهی از آهن چراغ قرمز را رد میکند٬ از خط میگزرد٬ و از حریم ها و حرمتها رد میشود
و ناگهان همه جا ساکت میشود٬

بی حس شده ام٬ سرد مثل یخ
میبینم اما صدایی نمی آید٬ و حرفی نمی توانم بزنم
که ناگهان لرزشی حفیف را حس میکنم
لرزشی خفیف روی مچ دست چپم
نگاه میکنم نبضم میزند درست جائی که روبان سبزی بسته ام به نشان عهد و پیمان

نبضم میزند


این مطلب از نویسنده است و مسئولیت آن را به عهده می گیرد
(استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلا مانع است)
©® htpp://www.green-democracy.blogsky.com


...........................................................................................................................a.r.s